صفحه رسمی شاعر نجمه طوسی (تینا)
|
نجمه طوسی (تینا)
|
تاریخ تولد: | شنبه ۱ مرداد ۱۳۰۰ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | يکشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۳ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | نظام آفرینش |
امتیاز : | ۱۷۴۴۷ |
تا کنون 776 کاربر 3688 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: من عاشقی را از خدایم هدیه دارم
هر روز خورشیدی برایم می فرستد ... |
|
|
|
اشعار ارسال شده
ثبت شده با شماره ۱۲۸۵۱۳ در تاریخ شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۱۶:۴۸
نظرات: ۹۹
|
|
این روزهای من خدا ،کی می شود طی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۳۵۴۰ در تاریخ پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۴۴
نظرات: ۷۴
|
|
گر چه اخمو بشوی ، خصلت مردانه توست ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۸۴۱۳ در تاریخ سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۰ ۱۰:۳۷
نظرات: ۴۹
|
|
تقدیم به ساحت مقدس خورشید خراسان ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۷۷۶۳ در تاریخ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۰۲
نظرات: ۵۰
|
|
یک نفر دارد مرا با خود به ... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۰۰۳۳ در تاریخ شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۰۵
نظرات: ۸۵
مجموع ۱۳۰ پست فعال در ۲۶ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر نجمه طوسی (تینا)
|
|
#قسمت یازدهم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: و جعلنا خوندم ... پام تا ته روی پدال گاز بود ... ویراژ میدادم و می رفتم ... حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تک
|
|
شنبه ۱۴ فروردين ۱۳۹۵ ۲۰:۰۳
نظرات: ۱
|
|
#قسمت دهم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ... - اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ... گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوبار
|
|
پنجشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۵ ۱۲:۱۵
نظرات: ۳
|
|
#قسمت نهم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ... توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ... اما تماس ها به سختی برقرار می شد ..
|
|
سه شنبه ۱۰ فروردين ۱۳۹۵ ۰۷:۰۹
نظرات: ۲
|
|
#قسمت هشتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ...- چرا اینقدر گرفت
|
|
شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۰۳:۰۲
نظرات: ۰
|
|
#قسمت هفتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی
|
|
سه شنبه ۳ فروردين ۱۳۹۵ ۱۶:۵۷
نظرات: ۳
مجموع ۵۷ پست فعال در ۱۲ صفحه |