صفحه رسمی شاعر حمید روزبهانی
|
 حمید روزبهانی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۳ فروردين ۱۳۲۵ |
برج تولد: |  |
گروه: | |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | سه شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۳ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۵۹ |
تا کنون 18 کاربر 36 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
*(گفتگوی دو..)*(۳)
^^^^^^^^^^^^^^^^^
حق بفرموده ببین چشمان او/
پرزافسون آن لب ودندان او/
****
ح ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۶۶۰۶ در تاریخ ۴ روز پیش
نظرات: ۱
|
|
*(گفتگوی دو ...؟)*(۲)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
قدرت مطلق هم او وماچومور/
کی توان رستن ازین قانون زور/ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۶۵۰۶ در تاریخ ۱۰ روز پیش
نظرات: ۲
|
|
*(گفتگوی دو دلداده در کلاس)*(۱)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن/
اندرین بحراست زیباعش ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۶۴۵۱ در تاریخ ۱۳ روز پیش
نظرات: ۱
|
|
*(دیبلم افتخار ..)*
^^^^^^^^^^^^^^^^
خلق شد دنیا وهستی از برای فاطمه س/
شدطفیل ش ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۶۴۰۴ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۳
|
|
*(سخنان حمیدبه اشرف درکلاس درس)*
"""""""""""""""""""
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن/
کار دنیاراکنون بشنو ز ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۶۳۴۰ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۲
مجموع ۳۹ پست فعال در ۸ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر حمید روزبهانی
|
|
*(خاطره..درد..)*(۵) ^^^^^^^^^^^^^^^^^^ وقتی پولهایم خرج شدیکباره بیاد آوردم که هستم از کجا آمده ام و برای چه آمده ام خود را به مغازه داش عیسی خان رساندم او باشما تت گفت کجا رفتی ای
|
|
|
|
*(خاطره....درد..*)(۴) ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ آنشب شام خوردیم وخوابیدیم ساعت حدودسه بامداد مرا بیدار کردنددوازده ریال پول بایک نامه که پدرم برای آقای سیداحمد مؤیدی آرد فروش در بازار نوشته بود در
|
|
|
|
*(خاطره ..درد)*(۳) ^^^^^^^^^^^^^^^^^ سپس زیر بغل مرا گرفت ومرا سوار بر پشتش تمود وافسارش را بدستم داد وگفت این الاغ کاه وجو زیادخورده وسیر سیر است تا فردا نیازبه کاه وجو ندارد سلام به پ
|
|
|
|
*(خاطره ..درد)*(۳) ^^^^^^^^^^^^^^^^^ سپس زیر بغل مرا گرفت ومرا سوار بر پشتش تمود وافسارش را بدستم داد وگفت این الاغ کاه وجو زیادخورده وسیر سیر است تا فردا نیازبه کاه وجو ندارد سلام به پ
|
|
|
|
*(خاطره درد....)*(۲) ^^^^^^^^^^^^^^^^^ منزل عموعلی نقی دربالای روستا معروف به مال بالا(محله بالا)در لبه درّه ای عمیق معروف به درّه محمّد رفیع بود من از راه باریک لبه درّه رفتم وبه منزلشان رس
|
|
مجموع ۱۱ پست فعال در ۳ صفحه |