صفحه رسمی شاعر صدیقه جـُر(ساحل)
|
صدیقه جـُر(ساحل)
|
تاریخ تولد: | پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۴۶ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ | شغل: | نویسنده، خانه دار |
محل سکونت: | سیستان وبلوچستان |
علاقه مندی ها: | نوشتن، شعر خوانی، |
امتیاز : | ۲۸۹ |
تا کنون 83 کاربر 251 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: در شهری مذهبی و متوسط در خانواده ایمعمولی بدنیا آمدم، از کودکی علاقه ی بسیاری به شعر و شاعرانی همچو فردوسی، وسعدی داشتم، و شب ها
برای پدرم، صحفاتی را از شاهنامه میخواندم، مدت هشت سال می نویسم، و در انتشارات ماهواره سه کتاب مشترک، چاپ شده،، بیشتر دلنوشته می نویسم،، یا حق |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
امشب بیا مهمان من تا عشق را احیا کنم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۴۲۷۲ در تاریخ شنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۳ ۱۷:۴۸
نظرات: ۶
|
|
حزن دلتنگی که می بخشد به آوای غروب؟
کاین چنین دلگیر و محزون است دنیای غروب
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۴۰۴۹ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۰
|
|
باز آ بیا ای جان من، جان ها همه قربان تو، ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۱۳۲۰ در تاریخ پنجشنبه ۲۸ تير ۱۴۰۳ ۱۷:۳۹
نظرات: ۱۰
|
|
ای عشق اسیرت شده ام من توکجایی
مهرت به دل افتاده و تو باده ی نابی
جایت شده در قلب من ای مونس ج ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۰۸۶۵ در تاریخ چهارشنبه ۶ تير ۱۴۰۳ ۰۲:۴۹
نظرات: ۱۰
|
|
پنجشنبه ها حالم چرا یک جور دیگر میشود ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۰۷۵۲ در تاریخ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ۱۶:۴۰
نظرات: ۱۰
مجموع ۳۰ پست فعال در ۶ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر صدیقه جـُر(ساحل)
|
|
ایستادهام بربام اخرین ایستگاه قطار منتظر و چشم به راه با نگاهی که تو را جستجو میکند در آخرین لحظه های غروب ایستاده ام به تماشای غروبی سراسر خاطره که خستگیش را
|
|
شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۸
نظرات: ۱۸
|
|
✍🏻✍🏻گفت رفتنی است پرسیدمش چه چیز، لخندی زد وگفت، شهرت، صدا، زیبایی، ثروت، گفتم، توچرا نالانی توکه همه صفات خوب را داری، خیره در چشمانم گفت، میدانی؟؟ دلم برای کلمه هاممیسوزد آدمی که بلد نباش
|
|
چهارشنبه ۸ شهريور ۱۴۰۲ ۰۲:۴۶
نظرات: ۰
|
|
دروره گردم،، اهل همین کوچه ی پایینی،، آمدم با بغلی از جنس های زیر خاکی، تو بیا جان دلم بهر تو یک سبدی از گل یاس، عطر و بویش به خدا معرکه است، جنس ها دارم من همه را گرچ
|
|
يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۱۵
نظرات: ۰
|
|
✍🏻یک روز کاری بسیار سخت را پشت یر گذاشته بود بعد از شام به رختخواب رفت نیمه شب راحت خوابیده بود که متوجه گرمای زیاد هوا شد با بی حوصلگ
|
|
چهارشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۳۷
نظرات: ۱۴
|
|
✍🏻✍🏻گفت رفتنی است پرسیدمش چه چیز، لخندی زد وگفت، شهرت، صدا، زیبایی، ثروت، گفتم، توچرا نالانی توکه همه صفات خوب را داری، خیره در چشمانم گفت، میدانی؟؟ دلم برای کلمه هاممیسوزد آدمی که بلد نباش
|
|
چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۲ ۰۳:۰۵
نظرات: ۸
مجموع ۱۶ پست فعال در ۴ صفحه |