صفحه رسمی شاعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
|
فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
|
تاریخ تولد: | سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۵۱ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | يکشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۰ | شغل: | فیلمساز |
محل سکونت: | اصفهان |
علاقه مندی ها: | سینما و شعر |
امتیاز : | ۴۳ |
تا کنون 52 کاربر 130 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: از پاهایم به درخت سیب آویزان شده ام.همه چیز را وارونه می بینم.آب سربالا میرود و قورباغه ابوعطا می خواند |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
در این فضای بسته
در این سلولِ تکراری
نگاه سردِ کوچه
پیرمرد و یک گاری ...
|
|
ثبت شده با شماره ۵۱۸۷۱ در تاریخ شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵ ۰۰:۲۴
نظرات: ۹
|
|
چه موهایت را در آسیاب سپید کرده باشی چه در جای دیگر
میدانم که آسیابانی
آسیاب کردی ما را
با گون ...
|
|
ثبت شده با شماره ۴۶۴۲۱ در تاریخ شنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۵ ۰۰:۱۶
نظرات: ۴
|
|
به پاس
نخ و سوزن
خیاط و چرخش
و متر و قیچی
اجازه نده پیرهن هایت زود به زود پاره شوند
گاهی آنه ...
|
|
ثبت شده با شماره ۴۶۳۳۳ در تاریخ سه شنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۵ ۱۲:۲۱
نظرات: ۹
|
|
رقص و شادی
بوق ماشینها
و صدایی که عروس می برند
گم شدم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۹۲۸۶ در تاریخ شنبه ۱ شهريور ۱۳۹۳ ۱۲:۲۲
نظرات: ۳۲
|
|
رنگ می کند موها را به حنا
دست بر کمر گرفته با جارویی
رو می کند به خدا
صنم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۸۶۶۹ در تاریخ يکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۳۳
نظرات: ۹
مجموع ۱۰۱ پست فعال در ۲۱ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
|
|
قابل توجه شاعرانی که گاهی کباب می خورند به سبب درگیری خودم با این بیماری که الحمدالله بخیر گذست لازم دانستم اطلاع رسانی در هر جمع هنری و غیر هنری انجام بدهم. تغییر کاربری سیستم پخت کبا
|
|
شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۱ ۱۸:۰۴
نظرات: ۶
|
|
بهانه تراشیدن برای کارهایی که نمی خواهیم انجام بدهیم ، گاهی آنچنان آجرهای زیادی از بهانه را دور و برمان می چیند به گونه ای که بین این حصار زندانی می شویم، احساس افسردگی و خفگی می کنیم ولی هیچگاه
|
|
پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۱ ۲۲:۰۶
نظرات: ۲
|
|
آنجا که قلم قاصر است مداد می نویسد و مدادپاک کن پاک می کند &nbs
|
|
دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۱ ۲۰:۳۹
نظرات: ۳
|
|
ترازویش پر از باران بود و میوه های بهشت را ارزان می فروخت اما کسی ارزان هم نمی خرید، اینجا خیابان کنار خانه ی ماست.یک وانت پر از انار، یک ترازو ،یک پیرمرد و من و باران شدید می بارد .چترم را
|
|
پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱ ۱۱:۳۰
نظرات: ۳
|
|
به کارهای خانه میرسم ، تا مادرم آخرین رجهای قالی را که یک سال پیش شروع کرده بود گره بزند تا دوباره بوی نان تنوری فضای خانه را پرکند و من بی واهمه از مقابل بقال محل رد شوم و سرم را بلند نگه دارم
|
|
سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۱ ۰۱:۳۸
نظرات: ۴
مجموع ۲۹ پست فعال در ۶ صفحه |