صفحه رسمی شاعر سارا (س.سکوت)
|
 سارا (س.سکوت) |
تاریخ تولد: | بدون اطلاعات |
برج تولد: |  |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۱۶۲۷۴ |
| تا کنون 487 کاربر 4293 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
ثبت شده با شماره ۹۵۱۵۶ در تاریخ دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۰۶:۵۸
نظرات: ۳۳
|
|
|
به جانم آتشی رخنه نموده از درون خویش
مرادرد از درون اما چنان اندر نهان سوزد
...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۵۰۸۰ در تاریخ شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۰۴
نظرات: ۴۰
|
|
|
نهان رخت نموده ای زچشم مست عاشقم
کجا روم کجاشوم غزال تیز پای من
بگو تورا چه می شودکه در گریزا ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۴۹۸۳ در تاریخ چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۳۸
نظرات: ۱۹
|
|
|
مپرسیدزسارابه کدام کیش وکدام ائینی
هرچه گشتم همه اش گم شده درخودبینی
مقصدکیش کجاست؟...آخرای!
به ت ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۴۴۲۱ در تاریخ دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۹ ۱۱:۲۶
نظرات: ۷
|
|
|
رخ اگر که حور باشد
تن اگرکه زور باشد
توبدان که عاقبت زان
که خوراک مور باشد
توگرت که پادشاهی
ی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۴۳۲۶ در تاریخ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۰۱:۲۵
نظرات: ۱۱
| مجموع ۱۰۰ پست فعال در ۲۰ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سارا (س.سکوت)
|
|
|
![]()
صدای خنده هایمان سقف آسمان را قلقلک می داد
همیشه از اینکه چشم ببندم وشماره ها را یکی یکی بشمارم بیزار بودم
وخدا انگار همیشه یه جا گوشه قلبم نشسته دعایم را می شنید ومن گرگ بازی کودکیم نمی شدم
|
|
شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱ ۰۳:۳۶
نظرات: ۵۱
|
|
|
![]()
می دانی!
هر روز زیبایی حضورت را
در برکه ی نگاهم
به تماشا می نشینم
هرثانیه قبیله ی قلبم در معبد چشمان تو
قامت بسته نماز نیاز به جماعت می خواند
حالا یاس هایم به تمنای رسیدن
|
|
پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ ۰۷:۴۳
نظرات: ۱۶
|
|
|
![]()
ارام بودی
وقتی برایم عشق را ترجمه کردی
مرا به دهکده قلبت فراخواندی
به کلبه ای که در کناره چشمه ی قلبت بنا کردی
اه...
چه می نواختند ستاره های آسمانت ترانه ی عشق
وجاد
|
|
چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۱ ۱۵:۰۳
نظرات: ۲۴
|
|
|
![]()
از عشق گفتی
از دوست داشتن
وقتی بهانه ی در زدنت را پرسیدم
لباس تنهایت را شعر کردی
تا مهربانی وسادگیم آن را بپوشاند
وزخم خستگیت را،
چه معصومانه به ت
|
|
شنبه ۵ شهريور ۱۴۰۱ ۱۱:۲۷
نظرات: ۳۴
|
|
|
![]()
صدای باران،آرام آرام گوشم را نوازش می کردونگاه مرا به بیرون می کشاند.
پشت پنجره،...خیابان تن پوشی ازبرگ های زرد وقرمز درختان به تن کرده بود ودست طراوت دانه های نرم باران آنها را نوازش
|
|
پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۵:۴۲
نظرات: ۱۸
