امشب تو را ای اسِمان ، من ماهِ دیگر می کِشم ،
من با مِدادِ ارزو ، نقشی ز مادر می کِشم .
خنجر ز غمها میخورَد ، اسوده تنها میخورَد ،
من پشتِ هر دیوارِ غم ، چشمانِ او تَر می کشم .
......................
اشکی که از جان میرود ، بر ما چو باران میشود ،
در دامَنت نقشی چنین ، زیبا تر از زَر می کشم .
چشمانِ او دریا کِشم ، درمانده از غم ها کشم ،
خود را در این دریای جان ، بی جان شناور می کشم .
..........................
هر شب نگاهش با من و چون جان پناهی با من است ،
من جان پناهی اینچنین ، اسوده بر سر می کشم .
من با مدادِ ارزو ، صد بوسه بر پایش کشم ،
چشمانِ خود را بر زمین ، بر پای مادر می کشم .
...........................
او بر زمین و اسمان ، بر جانِ ما حاکم بُوَد ،
دیگر نگاهم را چنین ، با او به اخر می کشم .
امشب تو را ای اسمان ، من ماهِ دیگر می کشم ،
از دامَنَش من تا خدا ، صد راهِ دیگر می کشم .
دلنوشته ای در ستایش از مادر ،
سرایش طی دیروز و امروز چهاشنبه ، ۱۴۰۰/۰۳/۱۹
بسیار زیبا و دلنشین بود
روح همه مادران آسمانی شاد