قسمت بیست و دوم (پایانی) :
مهلمـــک ، یاد عزیـــزانت بخیــر
دیــدی آخر ما سپردیمت به غیر
کــاش بـرگــردیــد ای همــســـایگـان
جنگ هامان از خوشی بود آن زمان
ما همه بیدار و شیران خفته اند
زیر خــاک از کــار ما آشفتــه اند
کودتــا کردیـم ما با کــوچ مان
وارث خوبــی نبودیــم جایتان
قبرتان پنهان شد از گرد و غبار
مهلمک ما با تو کردیم این قمار
خون دلهاتان همه بر باد رفت
در غروبی مهلمک از یاد رفت
هر کسی در مهلمک از هر نژاد
نام نیکویــی ز خود بر جا نهاد
ما غــریب از مهلمــک بیرون شدیــم
ما همه از کوچ خود دل خون شدیم
دوستان این مهلمک ملک شماست
خاطرات رفتـــه ی اجـــداد ماست
گاه گاهی یادی از خاکش کنید
فاتحـــی بر قبــر مردانش کنید
آن خوشی هامان همیشه یاد باد
روح اجــــداد شمــاهـا شــــاد باد
قصه های مهلمک تاریخی است
زندگیهــایش پر از تاریکی است
میــــرود از یاد روزی خاطـــرات
ما همه در گور و ماند این دهات
شاید آنروز کس نداند ما که ایم
زیر خرواری ز خاکش خفته ایم
من فقــط از مهلمــک یک وارثم
گرچه من در خاطــراتم ناقصــم
گفتـــــم این را تا بمانـــد یادگـــار
روزگار این است و مردم در قطار
ای " کیانی "خون به رگها جان گرفت
داستـــــــان مهلـمـــک پـایـان گرفـــت
هر کجا هستید خوش باشید و شاد
رفتـگـــــان را کـاش می کردیــد یاد
گریزی بر شعر "روزهای بی بازگشت" در روستای ازنا مهلمک الیگودرز
از آن مهلمک مردمش یاد باد
ز کردارشان ذهــن ما شاد باد
که آنها که رفتند و از این دیار
خدایا بــده روحشــــان را قرار
که ما هرچه داریم از آن نامشان
از آن زحمت و فکـر و افکارشان
از آن قوم هر کس که مانده به جا
ببخـشـای همـه عمـــر ســاز و نــوا
در پایان تشکر میکنم از تمامی عزیزانی که در این مدت وقت خویش را به این مجموعه شعر ازنا مهلمک اختصاص دادند .
من بخاطر احساسی که به زادگــاهم و مردم خوب آن دیار داشتم
و تنها هدفم از نوشتن این اشعار یاد وخاطره بزرگانی است که به دست فراموشی سپرده شده اند.
بر آن شدم تا اشعار "روزهای بی بازگشت " را به پاس قدردانی از زحمات این بزرگان تقدیم شما عزیزان کنم.
اگر ناخواسته باعث رنجش عزیزی
شده ایم عذرخواهی میکنم ،
امروز خیلی از کسانی که روزگاری در این روستاهای ایران عزیز، عمر خود راسپری کرده اند و
همه ی ما مدیون زحمات آنها هستیم در بین ما نیستند .
آنهایی که با تمام مشقت و ساده زیستی ، خنده بر لبانشان جاری بود و بوی مردی و مردانگی میدادند.
مردمانی که تنها سهمشان از زندگی زحمت بود و زحمت.
امیدوارم توانسته باشم گوشه ای از دِین خود را به این درگذشتگان بزرگ ادا کرده باشم.
اگر نواقصی هست ، که صد البته این گونه هست ، این کوتاهی را بر من ببخشید.
انتقاد شما را به دیده ی منت می پذیرم و آنرا رفع خواهم کرد و پیشنهاد شما را ترتیب اثر خواهم داد.
خاک پای همه شما حسین کیانی
بسیار زیبا و دلنشین بود
زنده باد ایران