کرد دعایی مستمندی از نیاز ** تا کند از خلق خود را بی نیاز
گفت یا رب،مستمندم بی ریا ** وارهم روحم زجانم بی ریا
بخشمش از خود،گاهی درزنم ** گه زدرگاهت ز خود از خود زنم
آگَهَمْ کن،آگَهِ خاصان دوست ** آگَهِ بی انتها از کوی دوست
چیست این سِر،چیست این عوجوبه راه**هرچه می خوانم تورا ای آگاه راه
نیست نجوا،نیست هیچ سِر زین دعا** از کجا دانم دعاهایم شد دوا
یار بشنیدش صدای بنده اش ** کز خدایی می کند زمزم لبش
می کند ناله،ای یار دلگشا ** بگشا دلی هم ، همی از دلدار ما
بشنو صدای ما ،دستی بگیر ** گر در بیراهه ایم،دستی نو بگیر
یار گفتش،ای بنده آگاه من ** گر تو خواهی دعایت مُسْتَجْبْ شود
دعایت همچو گوهر ،دُر شود ** دُرَت پیش یارت گُلگون شود
پیش دعایی که می گوییدَتَش** توبه کن توبه،ای خاصان رش
گر توبه مستجاب شد،یارش گریخت**زبرزخ تا جهنم پایش گریخت
این سِر همان مکتب بُوَد ای مستمند**گَه آب حیوان،گَه لعبته نامش نهند
14/03/1399
آموزنده و زیبا بود