1
یاد معشوقی ،نگاهی ماه را
ماه را رؤیت به زیبایی نما
آن چنان آهی کشی آهی چه سوز
سوز دل گردد عذابی ، چاره لا
2
بیت حُزنی را کنم یادی چو یعقوبی ، دلا
گوشه ای بنشسته می ریزد چه اشکی پر بها
دخت ختمی مرتبت زهرای اطهر فاطمه
دردها دارد ، به ایمایی بگوید ؛ درد را
3
قاب دل بینی به تصویری نما
ذهن را پویا کنی فهمی دلا
غیر اویی را نبینی جان من
گر تجلّی از دری دیوارها
4
در گذر ایام ما با لحظه آه
لحظه را یادی به ایامی نگاه
بکر فکری کن به اقبالی بلند
صیدِ آهو چشم گردی بی گناه
5
ابیضی اسود به هر بختی نگاه
یاد آن روزی کنی بیرون ز چاه
یوسفی را از درون چاهی نجات
بُرد آن جایی کشاندش اوجِ ماه
6
درد دل داری ، بیانی درد را
گر به ایما بر کسی گویی دلا
با تو همراهی کند آرام جان
مرهمی باشد رها از دردها
7
فارغ از خواب و خیالی تو بیا ای رؤیا
همنشینی بکنی با من و از غم چو رها
تا سحر قصّه ببافیم به دور از غصّه
شاه بیتی غزلی طرح چو مهری به نما
ولی اله بایبوردی
26 / 11 / 1398
بسیار زیبا و جالب بودند