هزار بوسه تو دادی هزار بوسه گرفتم
عجب هوای خوشی در خیال کوچه گرفتم
زمینه ها غلط انداز و فصل فصل دو رنگی
چه برگ ریز قشنگی
عجب خزان عجیبی
چه کوچه های غریبی
فضای کوچه مه آلود و اندکی به زمستان
دو چشم خسته ی من بر
چراغ و کوچه و باران
چراغ و کوچه و باران من اشتباه گرفتم
من این شباهت بی حد
به نور ماه گرفتم
رطوبت از شب و باران
کشیده در شریانم
منی که آتشم اکنون یخت نشسته به جانم
مبُر به تیغه ی حکمی
به سادگی دل و خشتم
خزان کشیدی من در هوای اردیبهشتم
توئی که مظهر نازی
دگر چه نذر و نیازی
چه حال خوب نمازی
قسم به شمع شبستان که بیگناه ترینم
نسوز شمع شبستان
نتاب زهره ی سوزان
نخند آبی دلکش به عشق داغ خروشان
قسم به مهر فروزان اسیر ماه ترینم
نه در غروب نگاهی
نه بر طلوع امیدی
نه با سپیده کلامی
قسم که در گذر لحظه لحظه آه ترینم
و مات در تپش جاده ها نگاه ترینم
گهی چو رود روان و گهی کویر ترینم
گهی سرای امیدم
گهی شکسته ترینم
ولی به حرمت باران در امتداد خیابان
هنوز منتظر پای نیمه راه ترینم