يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر علی قاسمیان ( باغبان )
آخرین اشعار ناب علی قاسمیان ( باغبان )
|
بارون میبارید چترت رو گرفتی
روی سرم اما عجیبه اون نگاهت
یک لحظه فکرش رو نمیکردم ته این
قصه دلم تنگ شه واسه چشمای ماهت
تنها نگاهی کردی و دل عاشقت شد
اما نمیدونی که تو ذهنم سواله
روزا همون جای قدیمم تا که شاید
پیدا بشی ، میدونم اینو که محاله
ای کاش بارونی نبود اون روز تا من
درگیر رویای تو و عشقت نبودم
انگار لبخند تو و عطر تن تو
شد تار و پود و بخشی از کل وجودم
فکر تو دیگه مثل قبل شاید نباشه
اما فراموشی تو ، اون روز سخته
سخته ولی انگار باید رو به رو شد
با اون حقیقت که به قلبم میگه رفته
گفتی که دوست دارم چشای دختر من
همرنگ تو باشه تو رو دائم ببینم
اصلا نمیدونی چی آوردی به روزم
جایی ندارم روی آوارت میشینم
تو که ته این ماجرا رو میدونستی
تو میدونستی آخرش هم میرسه زود
من رو برای چی...ولش کن بیخیالش
راستی چشای دخترت همرنگ من بود
|
نقدها و نظرات
|
درود ممنونم از حضور شما 🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
ترانه زیبایی است