بهاران سبزِ بیداری ، رسد پایانِ بیماری.
شفا می روید و شادی ، شود مهرِ زمان جاری.
بهاران موسم پرواز ، وفورِ نغمه وُ آواز.
طراوت روید از خشکی ، تبسم می شود آغاز.
بهاران تازگی ، تابش ، به سمتِ سرخوشی رانش.
کند هر ریشه پویش را ، برایِ گُل شدن خواهش.
بهاران فصلِ دل بردن ، شقایق را نیازردن.
گرفتن دستِ افتاده ، غم همسایه را خوردن.
بهاران درسِ آزادی ، وَ رسم وُ راهِ آبادی.
نمادِ روزِ رستاخیز ، همایِ شوکت وُ شادی.
.............................................................
۲-
به یمن بهاران شده کوچه سبز ، نبیند دلِ مرده این راز وُ رمز.
کنون لحظه یِ زایشِ تازگی است ، ندارد دگر کهنگی روح وُ نبض.
جهان مکتب وُ مرکبِ بودن است ، خرد بسترِ امن آسودن است.
هزاران مرض دارد آن آدمی ، که بی وقفه در کارِ آلودن است.
اگر هر بشر یک گُل آرد به بار ، به پایان رسد کارِ مردابِ زار.
خدایا کمک کن که دنیا رسد ، به آهنگِ پالایشِ چشمه سار.
از اعماقِ خاکِ سیاه وُ کثیف ، به بالا رسد نطفه هایِ ضعیف.
نظامِ هماهنگِ این روزگار ، ز هوشِ نگارنده ای شد ردیف.
دوایِ همه تیرگی هایِ فکر ، به گِل مانده در بطنِ هر ذرّه بکر.
نباشد علاجِ غم وُ درد وُ رنج ، دعایِ زبانی وُ تکرارِ ذکر.
بهاریه بسیار زیبا بود