جمعه ۲ آذر
عشق... شعری از علیرضا مسیحا
از دفتر عاشقانه نوع شعر قطعه
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۳۷ شماره ثبت ۷۱۵۲۷
بازدید : ۱۹۱۸ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب علیرضا مسیحا
|
چشمهايت بهانه ي شعرم
دستهايت به گرمي خورشيد
قلم از دست من زمين افتاد
آمدي ، دست و پاي من لرزيد
خنده هاي لبت دلم را برد
و منه بيدل عاشقت گشتم
چه معماي سخت و مجهولي
گرويي خواسته نه از هشتم
زلف نا ديده رفته ام بر باد
اي كه از دست عاشقي فرياد
راه رفتي و راهه من گم شد
خانه ي عشق تا ابد آباد
صبر كن ، لحن تو و شعر من
كرده در شهر مان چه غوغايي
ميرسد لحظه اي كه ميدانم
پيش اين دلشكسته مي آيي
بوي پيراهنت دو چشمم را
بار ديگر به آسمان وا كرد
آفرين بر تو اي معلم عشق
كه نگاهت به قلب من جا كرد
#عليرضا_مسيحا
٩٧/١١/٢٨
يكشنبه ساعت ١٢:٣٠
|
نقدها و نظرات
|
سپاسگذار محبتتان هستم. | |
|
سلام جناب فلاحی عزیز ممنونم از محبتتون | |
|
سلام بسیار سپاسگذارم جناب طهماسبی | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و شورانگیز بود