سلام عزیز داننده وحیدخان سلیمی بنی
لطف و عنایت شما به قلم بنده مسبوق به سابقه است و امیدوارم قابل باشد. لطف و لایک و تشویق دوستان شیرین است و زمانی که نگارنده اینکاره باشد-که هستید- حلاوتش صدچندان خواهد بود. اینکه شعر را دقیق و درست و باتامل می خوانید و بررسی می کنید، تردید ارتباط برقرار کردن مخاطب با شعر -در اندیشه شاعر- برطرف می شود. نفس راحتی می کشد که آرد خود را بیخته و الکش را آویخته.
هم نقدهای عروضی تان و هم مهربانی هایتان نکات آموزنده دارد برای علاقمندان به شعر و ادب. ممنونم بابت توجه و زحمتی که متقبل شدید.
دوستان در تلگرام ارتباط یکی دو بیت را جویا شدند (گرچه در پایان شعر اعلام کرده ام که همه اش بی ربط است
) اینجا هم اشاره می کنم:
"پرِ دردم.. شبیه ژاندارمی که لباسِ تنش شده ماشی"
دردِدل نظامیان از ادغام شهربانی و ژاندارمری که شد نیروی انتظامی و لباسِ سبزِ ماشی بر تنشان کردند. اشاره به دردِ غلام ژاندارم
"دانه دانه حواله می کردند به تمامِ تبارِ نجاشی"
ابرهه حمله کرد، اما منصوبِ نجاشی بود و از تبارِ نجاشی
شرمسارم.. شبیه توصیفِ پدر از زندگانیِ پسرش(زندگیِ بی روح و طلاق عاطفی)
گرچه می گفت خوب سِت بوده رنگ کفپوش با گلِ کاشی(در منزل پسرش)
ممنونم که همراهی می کنید وحیدخان عزیز
ارادتمند
درود استاد بزرگوارم
مثل همیشه عالی بود