دوشنبه ۳ دی
حرف های نگفته ... شعری از علیرضا مسیحا
از دفتر عاشقانه نوع شعر شعرناب
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۰ تير ۱۳۹۷ ۲۳:۴۹ شماره ثبت ۶۶۲۲۱
بازدید : ۷۰۷ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب علیرضا مسیحا
|
حرف های نگفته ی بسیار
عقده هایی که مانده در سینه
آه از مردم حسود شهر
آه از سینه های پر کینه
یاد دارم که روی زانویش
در حیاط قدیمی خانه
پدرم یک انار قرمز داشت
می نمود آن انار را دانه
گفت ای کودکم بیا اینجا
در کنارم نشین تو در سایه
راستی این انار دیگر را
تو ببر زود بهر همسایه
آری آن روزها پر از شادی
همه دستی به دست هم داده
یار و غمخوار یکدگر بودند
بی تکلف و بی ریا ، ساده
چشده ، مهربان ترین مردم؟!
از چه رو این همه زهم دوریم؟
دیده هامان دگر نمی بیند
وقت سختی همدگر کوریم
ما ز یک پیکریم ، سعدی گفت
نسل رستم به قول فردوسی
شهره در مهر و غرق خون گرمی
ما عجم زاده ایم نه روسی
میشود باز مهربان باشیم
همه از یک نژاد و یک رنگیم
میشود باز هم برای هم
بنویسیم اینکه دلتنگیم
وقت سختی کنار هم هستیم
مردمان غیور ایرانیم
گر که دست فتاده را گیریم
این نشان میدهد که انسانیم
#علیرضا_مسیحا
یکشنبه 10/04/1396
ساعت:14:30
|
نقدها و نظرات
|
ممنون محبت و دقت نظر همیشگیتون | |
|
ممنونم | |
|
یک دنیا تشکر از محبتتون | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود
بسیارزیباست