دوشنبه ۵ آذر
کاشانه شعری از ماهدخت محمدی
از دفتر هیچ نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶ ۲۲:۵۳ شماره ثبت ۵۹۹۳۴
بازدید : ۳۸۰ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب ماهدخت محمدی
|
شاید هم نمیدانم من خیلی گیجم در میان این دوستت دارم ها ی گنگ
نمیدانم معنایشان چیست وکجاست
دور ، نزدیک اصلا مگر فرقی میکند
دل من فقط تورا میخواهد
راستی" تو " گفتم باز چشمانم پر شد
گویی به تنگیه دلم نمک پاشیده باشی
سوخت
و گزگز ها راه انداخت
اصلا یعنی چه
تا به کی باید بپوشانم
تا به کی باید سرپوش بگذاریم
زود باش
دلم میخواهد سینه سپر کنی و به همه جار بزنی که چقدر دوستم داری
دلم میخواهد یکی شویم از آن یکی های افسانه ای ، نه نه لیلی و مجنون را دوست نداشتم ؛ "هیچوقت"
از آن یکی افسانه هایی که آخرش خوش باشد ، ابدی باشد
دستانت باشد ، بالینت باشد و شعرهایت
تو بخوانی و من برقصم
تو ناز کشی و من ناز کنم ، تو عشق کنی و من دلبری
بعد هم آهسته ، خسته از آنهمه " تو " ، پناه برم به بالا کاشانه ام ؛ "کاشانه ی امن بازوانت "...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنوشته زیبایی است