شنبه ۱۰ آذر
|
دفاتر شعر فریباایازی روزبهانی
آخرین اشعار ناب فریباایازی روزبهانی
|
آتش گرفت احساس من آبی رسان ای ماه من!
تا از لبت جانان من! از تف بیفتد ٱه من.
امشب که با عطر غمت ٬دل ٬یاس خوشبویم شده ست
گلبرگ های آرزو ،زربرگ شب بویم
شده ست
تبدار شعرم ای غزل! شبنم به زلفت می کشم
هردانه ای از دل فتد آذین چشمت می کنم
ای صبح کاذب باز بر ،فجرم کنایت می زنی؟
تا کی تو بر این زخم دل داغ مکرر می نهی؟
گفتی٬ تمنایی زدل از آرزو برداشتی؛
رفتی! مرا در دام هر فتنه گری بگذاشتی
هرجاخروشی می تپید از سینه ی دلواپسان
گردآفرید قصه ها ! دل می تکانداز دشمنان
آتش به پا کن مثنوی تا دم بگیرم من دمی
طوفان غم را همدمی جزدل ندیدم مرهمی
دیگر دلم دلگیر سوسن ها نمی گردد؛ چه غم!
وقتی که پیوندی ندارد باغ بی برگی به هم
بیم ست و امید سحر در است و گوهر در صدف
پروانه ات بی سر شود هرگز نگردی بی هدف
گاهی اگر کاری نمی آید زدستانت ،مرنج
چون باغ اندیشه ندارد؛ میوه ای غیر از ترنج
این آسمان، بی ابر باران زا نبارد قطره ای
باید که چشمت را بشویی ،تا بچیند میوه ای
ای دل دگر دل دل مکن دلشوره ای بر پا مکن
از سیب سرخی، جان دل، واله شود پروامکن
ای مثنوی!من تا ابد پاپس کشیدم از غزل
ازچشم بیمارم بخوان قالوا بلی را در ازل
از آه آدم تا خدا یک دل نباشد در میان
بیدل شوی! دل می بری ای دلبر دلدادگان
احمد که همراهت شوددل را به سدره می برد
همپای جبریل امین تا قرب اعلی می پرد
ققنوس خوش نقشی نگار! از خاک او داری نشان
غم را به خاکستر نشان، ای مهترم مهپاره جان
سوزد گناهانت اگر مستت کند صهبای حق
آرامشت برهم خورد؛ آتش که افتد در طبق
آتش اگر از کنده ی جانان بود؛ بالا رود
سالک اگر از سلک مهرویان بود مانا شود
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
تمنا داریم نام و فامیلی حقیقی یا مستعار خودرا تکمیل نمائید متشکر میشویم