شب که می رسه، تو دوباره میرسی
شبــیه یه رویایی، دور از دســترسی
هر شب ،فکرت از من میگیره سراغی
تو هنوز مثل یه زخم تازه ای ، داغی
سال هاست که خودت نیستی ونمی بینی که
شــکلِ مرگِ وقتی پیــشـم نمی شــینی که
که شـــاید یکمی کم بشه این درد
که شاید بشه کمی هم زندگی کرد
که شاید بشه بازم به این دنــیا برگـردم
نمی دونی چجوری این روزا رو سرکردم
بد جوری خسته شدم از خستگی هام
گذشــته ، حال و آینـدم رفته تـو ابــهام
نمی دونم که چرا هنــوزم درگیــرِ توام
وقتی نیستی،آخه چرا هنوز اسیر توام
باز دوبــاره خاطراتـــت من و ویــرونم کرد
از اینکه هنوز نفس میکشم پشیمونم کرد
امشب که بگذره، دوباره فردا میشه
بازم فرهاد میشم و تمومِ دنیا تیشه
به دلِ کوه میزنم و دیونـــگی می کنم
یاکه میمیرم یاکه با تو زندگی می کنم
برای دوباره یه لحظه تــو رو دیدن
اسم مو یه بار دیگه از تو شنیدن
تـا ته دنــیا میرم و تا تهــش هــستم
عهدی بازنشدنی ، باچشمات بستم
درود برادربزرگوارم
ترانه ی زیبایی بود