بخوان
باآن نوای پاک خود بر گوش جان مارابخوان
ای مرشد آوازه خوان بشنو صدای عاشقان
از عالمی ماخسته ایم بر مهرتو دل بسته ایم
باآن صدای جاودان مارا بخوان سلطان جان
گشته عجین باقلب ما ساز و نوای ناز تو
شورو شری کرده به پا هم در زمین هم آسمان
با عطر خوش بوی خدا در وقت هر رازو نیاز
هرعابدی شد مست تو عمری به هنگام اذان
در عهدو پیمان و وفا شد بندۀ نای و صدا
در جایِ جای این زمین بر تو همه پیرو جوان
بالطف آواز خوشت چندی غم از دل ها پرید
پیکار تو با دیو غم بر عالمی گشته عیان
گنجینۀ آواز تو بر عالمی پرسود شد
یک کس نباشد در جهان،کز تو بدیده یک زیان
بر جای تیغ و خنجرت، دلها شکافد حنجرت
جمله به تسخیر تو شد، جان جهان ،بایک بیان
هر پرده از آواز تو هر گوشه از شهناز تو
جان را خیالی می کند سودای شور شادمان
با آن می آواز تو لبریز گشته جامِ دل
مستان همه مست صدا، دادند دست تو عنان
گشته خزان قلب ما با آن صدایت چون بهار
ای ابر پر باران به دل بارش بفرما بی اَمان
شیرین سخن ،شیرین بیان، شیرین تر از شیرین بیان
بر تلخی غم های جان شیرین بخوان شیرین زبان
بر جان و دل آمیختی آخربگو تو کیستی
شیداو رسوا کرده ای یک عالمی با آن لبان
مارا بخوان، مارا بخوان، بار دگر سوی خدا
با پند های مولوی باحافظ و سعدی بخوان