سه شنبه ۴ دی
حنای بی رنگ شعری از سيدمحمدمعالی
از دفتر شكست نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۲۰ شماره ثبت ۴۴۰۶۹
بازدید : ۵۰۰ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب سيدمحمدمعالی
|
یک قفس ،از زَر ناب و
یک نفس ، هوای تازه
قصری از مرمر سبزو
دلی که ،همش می بازه !
هوای سردِ غروب و
شاخه های خشگ طوبی
آدمای سَر بزیرو
پسرای خوبِ حوا !
کوچه ائی بن بست و، خاکی
خونه ائی پیرو شکسته.
یه سری نرده چوبی
دریكه همیشه بسته !؟
پله هائی پیچ درپیچ
دستائی خالی تر از هیچ !
یه شبِ پُر ازستاره
كه صبح و ، سحر نداره ! ؟
یه غرورِ زخم خورده
دستی که نمک نداره !؟
آدمی ، تنهای تنها
دشنه ها ، که بی شماره !
ظرف ای بلور و نشکن
حنائی ، که رنگ نداره ؟!
یه کلاه، مخمل مشگی
که رو سرها ، جا نداره؟!
چندتا چاقوی شکسته
که اونام ، دسته نداره !؟
رولب ا ، خنده تلخی
تو روزی ،که گریه داره !؟
محمد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
ترانه زیبایی است