سه شنبه ۴ دی
قيمت نان بگو مگر چند است شعری از رضا محمدی (شب افروز)
از دفتر ناز نگاه نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۰ ۰۳:۱۳ شماره ثبت ۳۹۸۵
بازدید : ۹۱۰ | نظرات : ۱۵
|
دفاتر شعر رضا محمدی (شب افروز)
آخرین اشعار ناب رضا محمدی (شب افروز)
|
قيمت نان بگو مگر چند است؟ اين سوالي كه پيرزن پرسيد من شنيدم كه شاطر اخم آلود گفت جانت – ولي كه مي خنديد ----------------------- پير زن يك نظر به شاطر كرد گفت با او همين كه تو گفتي جان چه نا قابل است و نان قابل دوست دارم به روز ما افتي --------------------- پير زن رفت و مانده در ذهنم آن نگاه ظريف و زيبايش قيمت نان بگو مگر چند است؟ مانده است اين سوال در جايش ------------------ واقعاَ هم همين شده امروز قيمت جان ما همين نان است سفره ي نان كه خالي از نان شد خانه بر اهل خانه زندان است ------------------- شب افروز 15/4/90
در نگاهي كه پر ز حسرت بود مي شد احساس را تماشا كرد با نگاه محبتي مي شد درد و اندوه او دودوتا كرد ------------------- قطره ي اشك او كه مي لغزيد قصه ي درد او بيان مي كرد گوش دل مي شنيد پيغامش دل بيچاره درك آن مي كرد ------------------------ درد او بود درد تنهائي چاره ي درد او چه بود آخر واقعا هم چه بود مي دانيد؟ كس نمي كرد درد او باور ----------------------- شب افروز 22/4/90 ممنونم از عزيزاني كه نگران حال من هستند ولي مشكلات من مربوط به شغلم با اين حال از اينكه كمتر به عزيزانم سر مي زنم شرمنده ام و دوستتان دارم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.