خدا کند که نگردد کسی خدای کسی
من اشتباه گرفتم تو رابه جای کسی
وروی صندلی ایستگاه زندگی ام
نگه نداشته ام جزتوجابرای کسی
من اعتماد نکردم به چشم های خودم
واعتمادندارم به چشم های کسی
هنوزمنتظرم تا ز راه برگردی
هنوز مانده به راه تو ردپای کسی
درین هوای زمستان،ترک زده قلبم
اثرنکرده به رویش بجزتو،های کسی
کجانوشته تو سهم منی،برای منی
اگرنوشته،بدان بوده از خطای کسی
خداکندنرسدآن زمان که بتددلت
گره خوردبه دل و گوشه ی قبای کسی
همیشه گندم و حوا؟گناه آدم نیست؟
که در حضورتو شدمست و مبتلای کسی
قطارپشت قطار و نفرنفرآدم
میان این همه دلبسته برلقای کسی
شدم چوسوزن پرگاربسته ای اما
امیدبسته ام اینجابه ابتدای کسی
به راه عشق همیشه یگانه جنگیدم
نکرده ام ابدا در ره اقتدای کسی
نشسته اندغزل ها به انتظارشما
نبسته ام به خدادل به مرحبای کسی
اذان عشق به گوشم تو خوانده ای،قبلش
نداده گوش دلم،دل به ربنای کسی
زنغمه های تو عاشق شدم،خودم اما
گمان کنم شده ام،مقصد دعای کسی
تباه می شوم از غم مثال سیگاری
که شیره ی تن او می شود فدای کسی...
"مسیحا"