سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 30 فروردين 1404
    21 شوال 1446
    • فتح اندلس به دست مسلمانان، 92 هـ ق
    Saturday 19 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

      شنبه ۳۰ فروردين

      زنده رود از بی آبی مُـرد

      شعری از

      منصور شاهنگیان

      از دفتر گذشت ايام نوع شعر قطعه

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ ۱۶:۳۳ شماره ثبت ۳۷۶۳۹
        بازدید : ۴۸۶   |    نظرات : ۵۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر منصور شاهنگیان
      آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

      چندیست یا نمی توانم شعر بگویم ، یا حوصله اش را ندارم !!!
      با خشگ شدن ِ دوباره ء زاینده رود ، تنها کاری که از دستم بَـر می آید :
      تکرار ِ  گفته های تکراریست ...
       
       ..زاینده رود از بس آب نداشت مُــرد
       
      از زنده رود نمانده ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
      زخمی ز خار و خاشاک ، پا تا به سر ، ندیدی ؟
      این رود شد کویری ، بی آب و خشگ و تشنه
      تـیـپـا خور و لگدمال ، صبح تا سحر ، ندیدی ؟
      ره می سپُـرد و میگشت ، سرمست در سپاهان
      دُردانه ، رود ِ ما شد ، بَـد ، دَر به دَر ، ندیدی ؟
      زاینده رود ، عمری ، با نـاز ، می خرامید 
      از کوه ُ  دشت ُ  صحرا ، بودَش گذر ، ندیدی ؟
      رفتند از کنارش ، پـروانـه های رنگین
      از بلبلان نباشد ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
      آتش به جای آبست در بسترش شب و روز
      سوزند شاخه هارا  از خشگ و تَـر ، ندیدی ؟
      کو آنهمه پـرنده ، در جستجوی ماهی 
      مانده فقط از آنان ، یک دسته پَـر ، ندیدی ؟
      دیدم که مردم شهر با اشگ ِ دیده کردند
      زاینده رود ِ شان را ، یک لحظه تَـر ، ندیدی ؟
      قلاب و تور و ماهی ، با زنده رود ، رفتند
      شد پیرمرد ِ تنها ، افسرده تَـر ، ندیدی ؟
      در گوش او شنیدم ، نجوای پُـل در آن شب
      گویا گلایه میکرد ، با چشم ِ تَـر ، ندیدی ؟
      "خواجوی " پیر میگفت ، در گوش ِ رود ِ خسته
      دیگر نَـه آب مانده ، نَـه رهگذر ، ندیدی ؟
       
      ... و
      دوباره زاینده رود ، خشگید ... خشگ ِ خشگ ...
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1