سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      زنده رود از بی آبی مُـرد

      شعری از

      منصور شاهنگیان

      از دفتر گذشت ايام نوع شعر قطعه

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ ۱۶:۳۳ شماره ثبت ۳۷۶۳۹
        بازدید : ۴۸۲   |    نظرات : ۵۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر منصور شاهنگیان
      آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

      چندیست یا نمی توانم شعر بگویم ، یا حوصله اش را ندارم !!!
      با خشگ شدن ِ دوباره ء زاینده رود ، تنها کاری که از دستم بَـر می آید :
      تکرار ِ  گفته های تکراریست ...
       
       ..زاینده رود از بس آب نداشت مُــرد
       
      از زنده رود نمانده ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
      زخمی ز خار و خاشاک ، پا تا به سر ، ندیدی ؟
      این رود شد کویری ، بی آب و خشگ و تشنه
      تـیـپـا خور و لگدمال ، صبح تا سحر ، ندیدی ؟
      ره می سپُـرد و میگشت ، سرمست در سپاهان
      دُردانه ، رود ِ ما شد ، بَـد ، دَر به دَر ، ندیدی ؟
      زاینده رود ، عمری ، با نـاز ، می خرامید 
      از کوه ُ  دشت ُ  صحرا ، بودَش گذر ، ندیدی ؟
      رفتند از کنارش ، پـروانـه های رنگین
      از بلبلان نباشد ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
      آتش به جای آبست در بسترش شب و روز
      سوزند شاخه هارا  از خشگ و تَـر ، ندیدی ؟
      کو آنهمه پـرنده ، در جستجوی ماهی 
      مانده فقط از آنان ، یک دسته پَـر ، ندیدی ؟
      دیدم که مردم شهر با اشگ ِ دیده کردند
      زاینده رود ِ شان را ، یک لحظه تَـر ، ندیدی ؟
      قلاب و تور و ماهی ، با زنده رود ، رفتند
      شد پیرمرد ِ تنها ، افسرده تَـر ، ندیدی ؟
      در گوش او شنیدم ، نجوای پُـل در آن شب
      گویا گلایه میکرد ، با چشم ِ تَـر ، ندیدی ؟
      "خواجوی " پیر میگفت ، در گوش ِ رود ِ خسته
      دیگر نَـه آب مانده ، نَـه رهگذر ، ندیدی ؟
       
      ... و
      دوباره زاینده رود ، خشگید ... خشگ ِ خشگ ...
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2