سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        زنده رود از بی آبی مُـرد

        شعری از

        منصور شاهنگیان

        از دفتر گذشت ايام نوع شعر قطعه

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ ۱۶:۳۳ شماره ثبت ۳۷۶۳۹
          بازدید : ۴۷۸   |    نظرات : ۵۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور شاهنگیان
        آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

        چندیست یا نمی توانم شعر بگویم ، یا حوصله اش را ندارم !!!
        با خشگ شدن ِ دوباره ء زاینده رود ، تنها کاری که از دستم بَـر می آید :
        تکرار ِ  گفته های تکراریست ...
         
         ..زاینده رود از بس آب نداشت مُــرد
         
        از زنده رود نمانده ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
        زخمی ز خار و خاشاک ، پا تا به سر ، ندیدی ؟
        این رود شد کویری ، بی آب و خشگ و تشنه
        تـیـپـا خور و لگدمال ، صبح تا سحر ، ندیدی ؟
        ره می سپُـرد و میگشت ، سرمست در سپاهان
        دُردانه ، رود ِ ما شد ، بَـد ، دَر به دَر ، ندیدی ؟
        زاینده رود ، عمری ، با نـاز ، می خرامید 
        از کوه ُ  دشت ُ  صحرا ، بودَش گذر ، ندیدی ؟
        رفتند از کنارش ، پـروانـه های رنگین
        از بلبلان نباشد ، دیگر اثـر ، ندیدی ؟
        آتش به جای آبست در بسترش شب و روز
        سوزند شاخه هارا  از خشگ و تَـر ، ندیدی ؟
        کو آنهمه پـرنده ، در جستجوی ماهی 
        مانده فقط از آنان ، یک دسته پَـر ، ندیدی ؟
        دیدم که مردم شهر با اشگ ِ دیده کردند
        زاینده رود ِ شان را ، یک لحظه تَـر ، ندیدی ؟
        قلاب و تور و ماهی ، با زنده رود ، رفتند
        شد پیرمرد ِ تنها ، افسرده تَـر ، ندیدی ؟
        در گوش او شنیدم ، نجوای پُـل در آن شب
        گویا گلایه میکرد ، با چشم ِ تَـر ، ندیدی ؟
        "خواجوی " پیر میگفت ، در گوش ِ رود ِ خسته
        دیگر نَـه آب مانده ، نَـه رهگذر ، ندیدی ؟
         
        ... و
        دوباره زاینده رود ، خشگید ... خشگ ِ خشگ ...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7