سکوت میکنم...
من دربرابر تازیانه های زبانتان سکوت میکنم...
میگویند آینده نزدیک است امید داشته باش
من خودم را گول میزنم و ناامیدی را سکوت میکنم...
میگویند جوان است و جاهل، نمیفهمد
من این قضاوتتان را سکوت میکنم...
میگویند عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب
من هزار شب است که عاشقی را سکوت میکنم...
غمی در دل دارم به بزرگی تاریخ
من به اندازه کل تاریخ سکوت میکنم...
هوای دونفره را به رخ تنهایی ام میکشند
اما نمیدانند که دختر رویاهایم را سکوت میکنم...
میگویند چرا اینقدر سیاه میپوشی، کسی مرده؟
میگویم آری، من مرگ آرزوهایم را سکوت میکنم...
میگویند دستت را به سمت آسمان بلند کن و از خدا چیزی بخواه
من دستم را بلند میکنم اما بعدش... سکوت میکنم
میگویند عاشقی گناه است، از آن حذر کن
من چند وقتی میشود که عشق را هم سکوت میکنم...
خدا هم درد مرا نمیفهمد
آنوقت حق ندارم که دربرابر شما انسان ها سکوت میکنم؟
میگویند داد بزن فریاد بزن
اما من دارم فریاد هایم را سکوت میکنم...
دیگر نفسم بالا نمی آید، میگویند چرا نفس نمیکشی؟
چیزی نیست، فقط دارم زندگی را سکوت میکنم....