این دلنوشته را که اداره محترم ارشاد شهرم در سال 91 اجازه چاپ در مجموعه خاکِ تشنه نداد ، این جا تقدیم می کنم به تمامی عزیزان شاعر سایت ناب ، منجمله جناب حاج فکری ، استاد دکتر میر سلیمانی ، استاد اقتداری ، استاد دلجویی ، جناب دانش مایه ، جناب استکی ، جناب زارع ، جناب نظری ، جناب عباسی ، سرکار خانم شهبازی ، بانو صدف عزیز ، خانم نیکو حرف ، خانم شجاعی ، خانم رها ، خانم نینا شفیعی ، خانم انتظاری ، خانم اسماعیل تبار ، جناب دکتر افخمی ، خانم ناصری ، خانم خیاط پیشه ، خانم عرفانی ، استاد آکوچکیان ، خانم هاتف ، خانم مهاجری ، جناب حمید راد ، خانم ها راسخ ، خانم پاپی ، جناب مرادی ، جناب محسنی ، جناب آصف ، جناب رمزی ، استاد اخباری ، جناب جلالی ، استاد آیت اللهی و همه عزیزانی که نام شان در ذهن ام نیست ،
باشد که مقبول افتد .
بر سایه های خیالِ وهمی عبوس
من را آویختند
در سرزمینی که فرعونیان
بر سجده نمی شدند
و
عابدان با جامه گانی نفیس
تفخر را در محراب های سنگی
به عاریت بر رعایا ارزانی می داشتند
مصلوبمان کردند بر صلیب خویش
آنگاه رهایمان ساختند با توهمی گُنگ
در دهلیزهای سردِ معابد
و
گزمه گانی دریده چشم
با شلاق های چرمین در دست
تاهیچ پژواکی زیرِ تاقی های سخت بر نتابد
در سر زمینِ داغ نه گندمی جوانه زد
نه بُزی زایید
و
شیر در پستان مادران خشکید
بکارت دختران به تاراج حرمسراها رفت
مَردان نطفه هاشان همه ناقص
از آن پس
از بطنِ هیچ زنی گُردی زاییده نشد
اکنون سر زمین من در نفرین زمان ایستاده است ...!
" کرمانشاه - تابستان 1356"