يکشنبه ۵ اسفند
شعر آخر شعری از حامد برزگر
از دفتر یادمان نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۲۱:۵۶ شماره ثبت ۲۳۱۰۱
بازدید : ۷۰۹ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب حامد برزگر
|
آدمی هستم من
شعر می گویم بی منت
و ورق می زنم ادوار تاریخ را
می شمارم دندانهای فرورفته در جگرم را
آنچنان هستم من
که حال چمران را از مورچه زیرکفش اش می پرسم
یک روز مانده به وضع حمل خورشید
معنی ناز و نیاز را از او می پرسم
تا که من هستم
می اندازم پرچم سبزی بر سر و سینه سرو
و هنگام سجود بر سنگفرش های خانه عشق
در میان تکفیر ها
به دنبال سجاده نیلی می گردم
من روز را دوست دارم
شب را بیش تر
وقتی ساعت و دقیقه بر اوج منطبق ست
چقدر دلم می خواهد
بگردم به دنبال الف و دال در میان عبا و عمامه
هیچ ولی نیست اثر
از میمنت میم در این میدان
گمان برده بودم هوده ته اش هیچ ست
در پی بیهوده باید بود
شعر آخرش هیچ ست
فکر چاره باید بود
من اگر هیچ نگویند
برهنه میگردم بر قله کوه
و پشت به کعبه نماز خواهم برد
تا که دستی بفشارد شانه حامد را
که کجا رفتی تو ، بنده ام
سوی من آی ، بخشیدم تو را
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.