ما اریدک ....../ نمی خوامت
اجیت او رحبینالک
هله او میت هله، ابجیتک
سمعت اوعود، من عندک
فرحت، بسمتی ابحبک
عطر منشود، یا گلبک
سلبت الروح، من جسمی، وحگ ربک
او طحت اببیر ،و ابشلوا نشف مایک
حفنت مای، شربنی ابدمع عینک
وحگ دین التعبده، امطرز ابذنبک
اشما اوصیک تنکر، والبخت ضرک
وجهی برد من هزت رمش عینک
واهدیلک تحیة شوگ، واترجاک انه ابربک
واحبک من گلب و السان
بس لا تسمع العدوان، من سربک
تعال او شوف ،محروگ الگلب لجلک
نشف دمه، ابارض حربک
یبست خوصته ، و امکسر ابنخلک
بدیار الفرح، گمت استمع نحبک
لا تظلم، ولک تهلک
حضنتک والدموع اتسیل، من بُعدک
ضمیتک علی صدری، الهوا جرک
بل آهات افکر ،و اشتم ابریحک
سکرت اویاک، خل الضیم یتفرک
شفت دنیای صارت لی سجن، لجلک
من التعب جسمی یبس، من قهرک
الوفر صک المنافذ، دمی ابزجرک
بگیت امدهور ابعشگک
اذهب روح ما اریدک
ثلث مرات هدمیت الگلب بیدک
او فگّست العیون الناظره الشعرک
او کصرت الثلوج الشاهده المطرک
اوسدیت الحراثی التنتهی الدربک
او حرگت الدنیا و البیهه او خذت ثارک
بعد ماریدک او لا ارید گنطارک
دکفنی ارجوک زم عنی ولا مشتاق نظارک
بل قوه و المنایط فلا اریدک
کفنی ارجوک ما افیدک
هیه لزگه ما اریدک
معنی:
خوش آمدگویمت امّا
چه بد قول آمده ی یارم
تو را صد بار بخشیدم
چه وعده ها شنیدارم
لبای ترم خوشحالند و خندانم
چه عطری زاده از قلبت دل زارم
نمی دانی که مو از جان من کندی به سر تارم
درون چاله ای افتاده ام بی آب و تاریک است
مشتی آب ده سیراب کن هارم
قسم بر آن مزار یار در بندت
از آن یادآوری خسته شده روحم از این دردت
بپوشان راهروهایم به مژگان عنان گردت
تقدیمت کنم عشقم به خواهش ها و تردیدت
تو را از جان ودل می خوام
فقط از دید دشمن زار پرهیزت
بیا خاکستر قلبم نظر کن یار
که خونش خشک گردیده زمین پیرت
گل و ساقه همه خشکیده در نخلت
درون آن دیار شاد شنیدم ناله ی عشقت
تو را گفتم ستم گر را نشو هر گز درون مهرت
در آغوشت گرفتم
جان و اشک از گونه ام نازیده در هجرت
تو را آنگونه در مهرت فشار سخت مالیدم دم عشقت
با آه ها انیسم بوی آن گرمت
درون آن جهانت مست و در شادی شدم نذرت
بخوان دنیای من زندان تک فکرت
و جسمم خستگی بوسیده از قهرت
چو سدّی سرخرگ پوشیده قلبم را از آن زجرت
نخواندم صیغه ی عشقت نمی خوامت
برو دیگر نمی خوامت
سه باره کاخ عشقم را دریدی
و چشمان گلم را هم کشیدی
و نای آدمک هایم بریدی
و راه های سجودت را پریدی
همه دنیای من سوزیده آن بارت
برو هر گز نمی خوامت،نمی یابم رطب در نخل گلزارت
برو از قلب من دور شو ،نمی خوانم غم تارت
اگر صد لشکری آید نمی خوامت
تمنّاکرده ام چندین نمی خوامت
مگر چسبی نمی خوامت
جاسم ثعلبی 19/11/1390