يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر آرش غفاری درویش(منتظر)
آخرین اشعار ناب آرش غفاری درویش(منتظر)
|
در سرابی هستم..
که در آن بر سر پول
همه نامه های پستچی باز نیست!
در سرابی هستم..
که دیگر بر سر نان جو
به غلاف خوشه گندم ها
آتش نمیبینم
در سرابی هستم
که دگر خوک ها
آسمان را میبینند
آخر میدانی چیست؟من نیز چو آن خوک
دگر آسمان را نمیبینم
مگر در دور دست ها..
آسمان؟....
عجب واژه غریبی ست
در شهرما.....
شهر ما آبستن این دیدار است
شهرما پستچی نخواهد هرگز
شهر ما گندم ندیست هرگز
شهرما خوک ندارد اینک
شهر ما آسمان ندیدست هرگز
.............................................................
بزم صداقت نیست هرگز
یک پاره از آرزو هایم ر ا گفتم
گفتم که بشنوند
گفتم لحظه ای بعد فراموش کنند
صدات نیست،نیست هرگز
در کنج خیال یک جای دنج دارم
بدون انسان
بدون هیچ چهار پایی
بدون هیچ افسوس آهی
بدون هیچ شوق نگاهی
شوق پرواز سال هاست پر گشودست
سال هاست سال هاست
که سر گشودست
سر گشودست بر دیوانه گی
حالیا دل در تب و تاب تو نیست
سخن مختصر که مستی است صعود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.