دوشنبه ۲۱ آبان
هم نشینم باخودم شعری از کریم لقمانی سروستانی
از دفتر s@rv نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۹ ۱۳:۲۰ شماره ثبت ۱۶۲۱
بازدید : ۸۳۶ | نظرات : ۱۴
|
دفاتر شعر کریم لقمانی سروستانی
آخرین اشعار ناب کریم لقمانی سروستانی
|
خسته وُدرمانده گشتم هردوچشمم بسته ام تابداند او که من از شورِ عشقم خسته ام تا که بازش میکنم فریاد میدارد به من او نمیداند چرادل را ز عیشَم بسته ام
اشک میبارد برایم همچو باران بهار اوزمن عاشق تراست هرگز ندارد اوقرار گفتمش زاری مکن دردمرا درمان نشوُ گرندانی گوشه ای بنشین که هستم بیقرار
گفت من مُردم دراین سیما واین غمهای تو من نمیدانم چه باشد قصه تنهائیِ شبهای تو بس کن ازاین غصه ها بامن کمی همرازباش گرنمیخواهی روم دیگر ازاین سیمای تو
گفتمش ای چشم کم درگونه ام خاری بکن من گرفتار غمم بامن تو غمخواری نکن گرنمیدانی تودردم گوشه ای خاموش باش یابرو ازپیشم من ، یا اینکه دلداری نکن
اوبرفت ازرفتنش شادم که تنهایم هنوز هم نشین با خود شدم ازجمع پنهانم هنوز روزوشب خاموش وتاریکم بی چشمان خود من ندارم چشم اما ازدرونم باز گریانم هنوز s@rv
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.