🌹m.kh🌹
" به اینزنانه
🌹m.kh🌹
" سوگند به زنانگی ام "
ایستگاه...
سکوتِ قطارهای رهاگشته در ریلهای زنگار—
چمدانها از رگهای ورمکرده میترکند،
و ساعت،
زخمی ست
از عبور عقربههایش بر پوستِ زمان.
نَفَس: ممنوع.
هر دندانه—
حکمی ست با مُهرِ سرخِ شکوفههای ناشکفته.
آینهها دروغ میدوزند:
زنانهام را
به قامتِ سایههای مردانه میبُرم.
زمان: حکومت هیچ .
پیشانیِ گلها—
خطِّ پایانِ اعدام.
من—
این پیکرِ شکستهٔ تاریخ—
با چشمانی که پرچم میکِشند بر باد،
ایستادهام...
و کلاغ،
وسعتِ مرگِ عشق را
با بالهایش میپیماید.
گرگها در پوستینِ قانون زاده شدند--
دندانهای عدالت را
در شکمِ زمین کاشتند.
اکنون هر نگاه،
تلهای ست
که شکارچی را به دام میاندازد.
سوگند به زنانگی ام .
گورِ من،
قفسههای سربستهٔ کتابی ست
که هر برگش—
بالِ پروانهای ست در طوفان.
رودخانهام را
از چشمههای خیسِ
مادر، مادرم
میآورم...
و هر موج،
قابعکسی ست از زنانی که ماه،
در آیینههای شکستهٔ خود گُم کردهاست.
#سپید
#معصومه_خدابنده
1404/3/12
درود و ارادت به استادان و دوستان عزیز
از اینکه وقت می گذارید سیاه مشق مرا میخوانید سپاسگزارم
ام سوگند"
ایستگاه...
سکوتِ قطارهای رهاگشته در ریلهای زنگار—
چمدانها از رگهای ورمکرده میترکند،
و ساعت،
زخمی ست
از عبور عقربههایش بر پوستِ زمان.
نَفَس: ممنوع.
هر دندانه—
حکمی ست با مُهرِ سرخِ شکوفههای ناشکفته.
آینهها دروغ میدوزند:
زنانهام را
به قامتِ سایههای مردانه میبُرم.
زمان: حکومت هیچ .
پیشانیِ گلها—
خطِّ پایانِ اعدام.
من—
این پیکرِ شکستهٔ تاریخ—
با چشمانی که پرچم میکِشند بر باد،
ایستادهام...
و کلاغ،
وسعتِ مرگِ عشق را
با بالهایش میپیماید.
گرگها در پوستینِ قانون زاده شدند--
دندانهای عدالت را
در شکمِ زمین کاشتند.
اکنون هر نگاه،
تلهای ست
که شکارچی را به دام میاندازد.
سوگند به زنانه ام .
گورِ من،
قفسههای سربستهٔ کتابی ست
که هر برگش—
بالِ پروانهای ست در طوفان.
رودخانهام را
از چشمههای خیسِ
مادر، مادرم
میآورم...
و هر موج،
قابعکسی ست از زنانی که ماه،
در آیینههای شکستهٔ خود گُم کردهاست.
#سپید
#معصومه_خدابنده
1404/3/12
درود و ارادت به استادان و دوستان عزیز
از اینکه وقت می گذارید سیاه مشق مرا میخوانید سپاسگزارم
درود مهربانو جانم
بسیار زیبا بود
افرین