[✨دنیای پس از تو✨]
شهرک من تیره و تار و بدون نور بود
این دل من پر ز اندوه و ز خنده دور بود
ناگهان یک تک ستاره بر جهانم چیره شد
رنگ آبی، رنگ خوش، معکوس رنگ تیره شد
حال من ناگه دگرگون گشت با لبخند او
نور شادی بر دلم تابید با ترفند او
شهر من دیگر نبود آن شهر تاریک و سیاه
از برای جان من او بود همچون یک پناه
در کنارش با غرور و عشق و ایمان و سرور
در فراقش همچو بیجان در میان قبر و گور
خندههایم بعد او، مشهور در هر دو جهان
شد بهاران از حضورش فصل پاییز و خزان
او به من شوق و امید و مژدهی پرواز داد
وعدهی یک معجزه، او قول یک اعجاز داد
او مرا با نور عشقش چون گیاهی پروراند
با وجود مهر او دلواپسی و غم نماند
قلب من ناگه به جای قلب او در سینه رفت
گویی یک گوهر میان صندوق و گنجینه رفت
جان من بسته به جان یار سیمین ساق شد
دلهره از دوریاش مانند یک شلاق شد
دست بردم من به سوی خالق خورشید و ماه
آرزو کردم نباشد دور از من هیچگاه
مژده آمد در کنار قبر تو قبرش بُوَد
تا همیشه بوی خوش مهمان قبرستان شود
اثر سیده زهرا ابطحی✍🏻
قبل از هر چیز ورودتان را به شعر ناب و فرارسیدن سال نو تبریک میگویم .
شعر خوبی برایمان به ارمغان آوردهاید.زیرا روان بود و احساس و عاطفه در ان بود .امیدوار کننده بود عاشقانه و ستودنی بود .اما با این وجود قالب شعرتون مثنوی بود.زیرا هر بیت قافیهی جداگانه داشت و غزل طور دیگر است . از لحاظ قافیه و وزن بی عیب بود تنها در مصراع ( گویی یک ... )
مشکل وزن نمایان بود .
در شعر به اقتصاد واژگان توجه میشود نباید پشت سر هم واژگان مترادف بیاریم مانند : تیره و تار و بدون نور _ تاریک و تار _ قبر و گور _ پاییز و خزان و ...
ولی از حق نگذریم ، در حد خود شعر خوبی بود .جای آفرین دارد. موفق باشید