سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

تقویم روز

دوشنبه 7 فروردين 1402
    7 رمضان 1444
      Monday 27 Mar 2023

        بیشترین مخاطب

        کانال تلگرام شعرناب

        بنویس تا زنده بمانی ،هر که نوشت پادشاه می شود. فکری احمدی زاده(ملحق)

        دوشنبه ۷ فروردين

        بوی گل گندم

        شعری از

        برهنه در بارانِ دره ی کومایی

        از دفتر برهنه در بارانِ درّهٔ کومایی نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۱۸۱۶۹
          بازدید : ۱۹۶   |    نظرات : ۱۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        آخرین اشعار ناب برهنه در بارانِ دره ی کومایی

        صدای ارسالی شاعر:
        "بوی گُلِ گندم"
         
         
        در اتاق تنهایی نشسته ام
        بی تو اما دلم گرفته است.
        تنهایی شبیخون آورده است.
        شمع ها مرده اند
        و پروانه ها خاموش.
         
        ای گُلِ یخِ روزهای سردِ درد !
        کَی از تیرگی برف برخواهی خاست
        و کَی ماهت خواهد تابید؟
         
         
        شبِ اندوهناکِ زمستان است خوب من !
        کَی رستاخیز خواهی کرد شکوفه ی زیبای گل گندم؟
        من را به خنده ی گرم چشمانت مهمان کن.
         
        نمی دانم واپسین بار کَی بود که بوسه ی چشمانت را چیدم.
        مهربان من !
        مهمان ناخوانده ی اشک دارد بر در می کوبد.
        غم به ضیافت شبِ تنهاییِ چشمان بی نور من آمده است.
         
        عزیز من !
        بی تو خانه ی دل تهی است و ماه بی نور
        مهربان من !
        کَی خواهد آمد آن روزی که شکوفه های عشق بر سرزمینِ بی بارانِ وطنم ببارد؟
         
         
        خوب من !
        کودکان سرزمینم به جای عروسکِ شادی،خارِ درد در آغوش دارند.
        قشنگ من !
        روزی که تو بیایی و عشق بیاید
        ماهِ مهربانی خواهد تابید
        و غنچه ی خورشید در شب روشن خواهد شد.
         
        محبوبه ی من !
        مرگ به ضیافت شمع آمده است.
        امشب پروانه می میرد
        و شمع بر دار خواهد شد.
        بالا بلند من !
        بیا و این زمستانِ تلخ را معطر کن.
         
         
        بدرود خوب من.
        باید به ضیافت غنچه های تلخ و زردِ اشک بروم.
        خداحافظ خوب من خداحافظ.
        تو را به آغوش دستان مهربانِ اهورامزدا می سپارم.
         
         
        خوب من !
        هنگامی که تو بیایی
        و خدا نیز آیینه را گلباران کند
        آن هنگام اما من پشتِ دشتِ شقایق ها خوابیده ام
        و چشمانم را به مهمانیِ قاصدک ها خواهم برد.
        خداحافظ خوب من خداحافظ.
         
         
        (برهنه در بارانِ دره یِ کومایی)
         
        فخرالدین ساعدموچشی
        ۶
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        خندانک
        ارسال پاسخ
         برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        درود و سپاس
        به گفته آرتور رمبو شعر بر من سروده می شود
        من خود-هیچ-نیستم
        باران نگاه گرم تان مرا رویاند
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        درودبرشما خندانک
        بسیارزیبابود خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        هم شعروهم دکلمه خندانک
        موفق باشید خندانک
        خندانک خندانک
         برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        سلام بر بانوی ماهتاب و دریاچه
        بانو جان !
        در باورم نمی گنجد که این کِهتر را شایسته ی نازش و نواخت خود دانسته اید و به هزار گونه مرا آماج مهربانی و نگاه خود گردانیده اید
        من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم!!!!!
        لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۲ هفته پیش
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و پر احساس بود خندانک
         برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        درود بزرگوارم
        به گفته ی آن پیشگو(نوستراداموس) و نیز شاملو،شاعر،بر "زیج"می نشیند و آبی نهاده و به انتظار فروزه ی اشراق و الهام می نشیند و در انتظار است که شعرها را و واژگان را از دنیایی دیگر بدزدد و به این جهان بیاورد؛از تماس با ارواح و اشباح نادیدنی که به هر روی الهامش می نامتد...........

        بابد نخست سوهِش و احساسی عارفانه یا عاشقانه یا اندوهگنانه به شاعر،شبیخون بیاورد،و تا یورش احساس نباشد سرایشی نیز در کار نخواهد بود.

        من اینم/و کمتر زینم

        خرم تن سعدی که برآمد به زبانت

        سپاس
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام تخلص مولد
        ۲ هفته پیش
        درود برشما بزرگوار
        سپید زیبایی از شما خواندم
        در پناه خداوندگار خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        خندانک
        ارسال پاسخ
         برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        درود و پاس
        شاعران،وارث آب و گل و روشنی اند
        شما وارثید
         برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        درود و سپاس
        هواجان جاویدان
        ۲ هفته پیش
        🍃💐🍃
        درود
        شاد و پیروز باشید.
        🍃💐🍃
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        خندانک
        ارسال پاسخ
         برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        درود و سپاس
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        ۲ هفته پیش
        درود برشما شاعر گرامی

        عالی وجالب بود خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جواد کاظمی نیک
        ۲ هفته پیش
        دوردبرشما زیبابود 🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
        🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
        🪻🪻🪻🌹🌹
        ⚘️⚘️⚘️⚘️
        🌺🌺🌺
        🌻🌻
        ❤️
        بهروز عسکرزاده
        ۲ هفته پیش
        درودی دیگر بر شما شاعر گرامی
        بیان در سروده‌های اخیرتان بوی آشنای لورکا و نرودا را دارد و دوست‌داشتنی است. توصیه می‌کنم اشعار سپید شاعر عزیزِ دیگر، جناب آقای حسین صداقتی را بخوانید. احتمالاً خوشتان خواهد آمد.
        شاعر و ناب بمانید.
        خندانک خندانک
         برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        درود گرامی ام
        من سال نخست دبیرستان بود که با لورکا آشنا شدم و در راهنمایی بودم که با شاملو ؛ و پیوند بین آن دو را دیدم.
        سپس ها با هوشنگ ایرانی آشنا شدم...................

        استاد گران سنگ من ! این "بر من سروده" که آن را ستوده اید سروده ای سست و ناچیز است و هیچ گاه شایسته ی"بَرنام"(عنوان)سپید نیست.
        من سپید نمی دانم چیست افراغ اندیشه نمی دانم چیست شعر ناب نمی دانم چیست.

        "بر من سروده ها" شایستگی نام سپید را ندارد
        اما به هر روی دختران زئوس هنر شاعری اندکی به من هبه کردند.

        از شاعران جهان و ایران اشعار بسیاری خوانده ام اما هنوز هنر شاعری چندانی ندارم
        بیش تر کار باروکیان و سپس سورریالیست ها را دوست داشته ام.

        از شاملو و سهراب و فروغ...
        اگرچه فروغ،درد ِ خود داشت
        شاملو،درد ِ مردم
        اما سهراب،درد ِ خدا داشت

        و یک نکته ی اندوهگنانه درباره ی مثلا سهراب و فروغ این است که با نزدیکی به واپس ِ زندگی شان،مرگ°آگاهی و به پیشواز مرگ رفتن در آن ها و سروده های شان دیده می شود،به گفتار و عبارت دیگر،اگرچه سروده های شان ساده تر اما پخته تر می شود اما شوربختانه،خبر از مرگ و آگاهی از مرگ قریب الوقوع شان می دهد
        ایرانی که می گوید"آن همگام آخرین را انتظار می کشم" و لورگا که می گوید"کفن را چه می چروکاند؟/دروغ است هرچه می گوید"
        و سهراب می گوید"صبح خواهد شد/و به این کاسه ی آب/آسمان هجرت خواهد کرد"


        کنون "سایه"(ساعت)و شیار،۱ بامداد است و دوست داشتم به مهر شما بنویسم و مهرتان را واگویه کنم.


        گرامی ام !
        من نه شاعرم نه سراینده
        هتا شایسته ی برنام سپید نیستم

        اما به "اِشغ"(عشق)شما یاران راستینه،می خوانم و می خوانم هر چند اندک،اما شاید روزی تانستم شعری سپید بسرایم

        سپاس گذارم
        ارسال پاسخ
        ۲ هفته پیش
        درود بر شما
        خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0