هاي اي مرغابي وحشي
برخيز به پرواز در آي
كه سگان در پي تو
بي تابند
آسمان دست بسويت دراز
آفتاب تيرهاي خشن بهر سگان
ماهتاب دست به رويش دارد
ارغوان زنگ پريده
همه در فكر تو اند
هر گلي بحر نجات
گرده اي انداخته
تاشود عطسه اي
مانعي
باد دست در دست رفيق
سيلي محكمي بنواخت
ياسها بي تاب
لاله در تب وتاب
همه در فكر تو اند
هاي اي مرغابي وحشي
برخيز به پرواز در آي
تا خاطرش آسوده شود
ماهيان قزل آلا
قلبها از سينه برون
كوهها قامتشان را خم
برگ ميريزند بر سر راه سگان آن اشجار
ارغوان شود آرام به اين ياري ها
چشم مي بندند گلهاي بنفش
گريه كردند در آن نزديكي
قورباغه ها در مرداب
و زمين بحر سگان راه را طولاني
همه در فكر تو اند
آسمان چشم به پرهاي تو دارد اي جان
گل نرگس نگران
مرداب به آن اندكي اش
بي تب و تاب
موج مي اندازد به ره آن سيه هان
هاي اي مرغابي وحشي
برخيز به پرواز درآي
كه دل خون شده ها
آسوده شود
آرام شود بحر نجات تو نيلوفر
شاخه هاي پر پيچ و خم آن شمشاد
پهن بر روي زمين
تا بتواند كمكي زه ره آن جانان
روبهي در آن نزديكي
رخ بنمايد به آن راهزنان
تا شود مانعي
عملي
در آن نزديكي كودكي سنگ به دست
در كمين
تاكند عقده خود را خالي
هاي اي مرغابي وحشي
برخيز به پرواز درآي
به پرواز در آي
(با الهام از شعرارغوان سايه)