بگذار ببینمت کجایی
آخر نه مگر که آشنایی
خون شد دل ما زدوری تو
فریاد زنم از این جدایی
تو ماه قشنگ آسمانی
در جسم نحیف من چوجانی
با یاد تو زنده ام نگارا
دریاب مرا که می توانی
من عاشقم عاشق جمالت
دل بسته ی ذات باکمالت
با من منما به قهر رفتار
خورشید، نگاه بی زوالت
اکسیژن من نسیم مویت
ماندم به خدا در آرزویت
گر بود مرا که اختیاری
مسکن شده بود خاک کویت
توکعبه و کربلای مایی
تو موجب هر جلای مایی
یاد تو نمی شود فراموش
تو ناب ترین طلای مایی
برخیز بیا تورا ببینیم
ازروی تو با شعف نشینیم
آخر تو چرا نمی گذاری
مانیز به خنده لب بچینیم
ای عشق تو شور وشوق وشادی
بر زندگی ام امید دادی
هرگز نکنم تورا فراموش
در لحظه به لحظه ام به یادی
ای نام تو اسم رمز وحدت
با سایه ی تو چه بیم و دهشت
ازما تو اگر کنی حمایت
تکیه بدهیم به تخت قدرت
ای تابش نور سبز و آبی
بر جان ودلم چو آفتابی
امشب خبری مهم دارم
می گویم اگر که شب نخوابی
ای شادی من زشادی تو
کس دیده نشد به رادی تو
ای آن که نجیب و مهربانی
من آمده ام به وادی تو
بردیده ی من تو جای داری
ممنون زتوام که پای داری
ما با تو وفاصفا نمودیم
همیشه بمان چو رای داری
دارم به تو صد سلام از دور
عشق تو مرا نمود مجبور
تا دست بر آسمان برآرم
بد خواه تورا خدا کند کور
دنیا چه قدر که تو پلیدی
هرلحظه جنایت آفریدی
کشتی تو تمام بی گناهان
سرها که تو از قفا بریدی
بسیار زیبا و جالب بود