غزل
( صدای تو شنیدن دارد. )
نازنین ، باز دلم شوق پریدن دارد
ماه رخسار تو بی فاصله ، دیدن دارد
مرغ دل ، بند قرنطینه برید ، زیرا او
هوس دام تو و میل چــــــــریدن دارد
شهد لبهای تو معجون شفابخش غم است
شهد این غنچـــهء بشکفته ، مکیدن دارد
ناز چشمان تو صد جلوه به نرگس داده ست
ناز آن دیدهء شهـــــــــــــلات ، کشیدن دارد
هرچه افزون بکنی ناز ، نیازم افزون
جان بود نقدم و این ناز ، خریدن دارد
رهرویی گفت به هر گوشهء کویت حوضیست
آب هفت حــــــــــوض تو با ذوق چشیدن دارد
دل عاشق بد مخلوق نخواهد هرگـــــــــز
دشمنت لیک به دل ، حرص دریدن دارد
کاش که در همــــه جاتش بنشیند ویروس
او که در هر سر خود ، نیش گزیدن دارد
تیر مسموم نگاهش ، دلمان مــــی دوزد
تا کی این عجب جهانسوز ، چمیدن دارد
شاید از سوز حسد جمله بسوزد در خویش
او به خاکستر خــــــــود ، میل دمیدن دارد
مظهر مهری و انوار محبت ای دوست
دل به عشقت ، سر سودای طپیدن دارد
نظری کن صنمـــا ، بند و بلا برخیزند
مرغم از حصر قفس شوق رهیدن دارد
راضی آخر پسِ این فاصله ها می میرد
هان صدا کن که صدای تو شنیدن دارد.
سیدرضاموسوی راضی
شورانگیز و زیبا بود
عارفانه و عاشقانه