پنجشنبه ۶ دی
بابای من شعری از علیرضا صفری عاهد
از دفتر غروب وصال نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۵۶ شماره ثبت ۱۰۲۰۷۶
بازدید : ۱۸۰ | نظرات : ۵
|
دفاتر شعر علیرضا صفری عاهد
آخرین اشعار ناب علیرضا صفری عاهد
|
ابر و باد خوابیده اند
مه و خورشید و فلک برضد هم تابیده اند
خانه تاریک پر ز دود
آسمان غمگین تر از هر ساعت و ثانیه بود
کوچه ها در حسرت بازی شاد کودکان
خنده ها در حسرت جاری شدن از انتهای بیکران
هق هق نوزادی از کاشانه ای آید به گوش
شاید از فهم عمیق ماجراست
یا به دنبال فرار از زخم تلخ غصه هاست
زندگی خالی ز امید و دعاست
زندگی یک لحظه اما پاسخش بی انتهاست
عشق بر کنج خرابه های غم زانو زده
دخترک با پای زخمی گوشه ای با چشم خیس
خم به ابروها کشیده
جای لبخند از دو چشم کوچکش طوفان وزیده
عشق نیست مهر نیست
آسمان در انتظار یک نسیم
رود ها خشکیده اند
سبزه ها از رنگ خود ترسیده اند
جز صدای دخترک چیزی نمی آید به گوش
خوب من بابای من
بار دیگر چشم ها را باز کن
یک نظر بر دختر خردسال کن
رنگ موهایم شبیه موی مادر جان شده
پاره پاره چادرم زخمی تر از سقا شده
خوب من بابای من
مطمئن بودم به من سر میزنی
با سر خالی زتن اما چرا
یک زمان آمد ندا از آسمان
دخترم؛زیبای من
خنده هایم را ببین غمگین مباش
تا سخن آمد به فرش
دخترک با چشم جانش خندید
خود فراموش کرد در آغوش لبخند خدا
چشم را آهسته بست
در کنار پدرش آرام نشست
یک صدا آمد به گوش
یک سکوت دلربا
دخترک جان از نگاهش پرکشید
سوی بابا رفت و جام عشق را در بر کشید
خوب من بابای من...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب و زیباست