شنو پندی ، رسانی تا به اهلش
چه مردانی روایت را که نقلش
به ما شش چیز را خالق عطایی
به هفت چیزی چه برتر از جهانی
به حلم علمی ، سماحت با فصاحت
شجاعت با محبّت ، کن عنایت
که بر آن قلب هایی شد عطا ، هان
میان انگشت بینی ، قلبِ ایمان
نبی از ما که خاتم انبیا شد
علی از ما که خاتم اوصیا شد
عمو جانِ پدر ، جعفر که طیّار
عمویِ ختم مُرسل حمزه ، او یار
دو نورالعینِ پیغمبر ، محمّد
که زینت عرش باشند هر دو احمد
خودم را میشناسانم ، بدانید
حَسَب را با نَسَب ، مردم بدانید
منم من ، پورِ این مکّه ، منا ، هان
منم من ، پورِ زمزم این صفا ، هان
منم فرزندِ رُکن ، آن را به دامن
ردا برداشت در جایش نهادن
منم ، فرزندِ پاکِ مصطفایی
طوافی ، سعی کردش نیک جایی
منم ، فرزند آن شخصی که معراج
بُراقی را سواری تا به آماج
منم ، فرزندِ آن کس سِیر دادند
ز مسجد الحرام اقصی نشاندند
منم ، فرزندِ آن فردی خدایی
به همراهش امین رفت منتهایی
منم ، فرزندِ آن شخصی ، ملائک
نمازی را به صف خواندند یکایک
منم ، فرزندِ وحی ، مُنزل قرآنی
محمّد مصطفا را ، سِبط نامی
علی المرتضی را نورِ عینم
که صاحب ذوالفقاری را عبیدم
دو زد نیزه ، دو هجرت ، هان دو بیعت
جلو پیغمبرش چون شیر طلعت
که در بدری ، حُنین جنگید چون شیر
برابر دشمنان ، شمشیر زد ، تیر
که صالح مومنین ، وارث نبیین
که قامع ملحدین ، یعسوبِ این دین
همان نوری مجاهد ، زینِ عابد
صبوران را صبوری ، جمله زاهد
منم ، هان ، ای جماعت ، حال دانید
نه قانع ، باز گویم تا شناسید
محامی مسلمین ، مکتب منم ، هان
علی بن الحسین ، مؤلا ، مسلمان
منم ، فرزند زهرا ، دُخت خاتم
پسر مقتول و سر ببریده ، ماتم
پسر عطشان ، قفا ببریده سر ، هان
جسد ، در کربلا افتاده ، مهمان
لباسش را ربودند ، خاتمش را
به حالش گریه کردند آسمان ها
طیوران ، جنّیان ، بس نوحه کردند
به دشمن با سنان سر ، هدیه دادند
اسیرانیم ما ، شامی جماعت
که آل الله ماییم ، لا عنایت
هدایت را به تقوا ، ما علمدار
که پرجمدارِ گمراهان ، شد اغیار
حَسَب را با نَسَب گفتم : جماعت
عدالت نزد ما باشد ، ولایت
رستاخیز در شام
تذکّر داد مولانا علی ، هان
مصایب با معارف حق ، مسلمان
جماعت آن چنان گریان و نالان
یزیدی ها به حیرت ، هان چه ترسان
اشارت تا موذّن ، خواند اذانی
بگفت : الله اکبر ، حق همانی
بزرگی از خداوندی چه خشنود
که ما خود بندگانیم ، عبد فرمود
چو لا را گفت و الّاالله فرمود
که لحم ، خونم ، وجودم گشت مسجود
جز او لا ، واحدی مطلق ، خدایی
کنم از عمقِ جان ، او را ثنایی
چو گفتش تا محمّد ، ختمِ مُرسل
بگفت هان ای جماعت وحیِ مُنزل
بفرمود ای یزید ، ای والیِ شهر
شما ، ای مسلمین ، ای مردمان دهر
محمّد جدِّ من یا جدّتان ، هان
که آل الله ماییم ما ، مسلمان
اگر گویی که جدّت هان ، دروغی
اگر گویی که جدّم ، پس چه گویی
چرا کُشتی حسین را ؟ اهلِ عترت
چرا غارت ؟ چه کُشتاری ، اسارت
بماند از پاسخی ، حیران ، جماعت
چه گویم من شما را ، لا اطاعت
اثر سخنان حضرت در مسجد
یهودی فرد بود حاضر ، میان جمع
چو یک پروانه ای در دورِ یک شمع
شناسانید او را تا بدانم
شناساندش یزیدی گفت : ماتم
چه بد امّت ، شما هستید ، هر دَم
که سِبط الله را کُشتید ، لا غم
میان مردم ، اگر پوری ز موسا
اطاعت ما ز ایشان ، ای یزیدا
چنین خواندم کلامی را ز تورات
کُشد هر کس نبی زاده که آیات
بماند زنده ، ملعونی است جانی
بمیرد ، قعرِ آتش در عذابی
سخن حق بود ، گفتم هان یزیدا
بزن ، خواهی بکُش ، خواهی رها ما
مصیبت بس بزرگ آمد یزیدا
ستم بسیار شد بر پورِ زهرا
که در تاریخ ثبت آمد ستم ها
مصیبت نامه سخت تر لا ، حسینا
چه علّت کُشته شد ، مؤلا حسین هان
نباید کُشته می شد ، ای مسلمان
ولی اله بایبوردی
استاد فیضی ارجمند
سپاس از مهر حضورتان
ممنون از همراهی
"حضرت على بن الحسین علیه السّلام از یزید درخواست نمود که در روز جمعه به او اجازه دهد در مسجد خطبه بخواند، یزید رخصت داد؛ چون روز جمعه فرا رسید یزید یکى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به على و حسین علیهما السلام اهانت نماید و در ستایش شیخین و یزید سخن براند، و آن خطیب چنین کرد.
امام سجاد علیه السلام از یزید خواست تا به وعده خود وفا نموده و به او رخصت دهد تا خطبه بخواند، یزید از وعده اى که به امام علیه السّلام داده بود پشیمان شد و قبول نکرد .
معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تأثیرى دارد؟ بگذار تا هر چه مى خواهد، بگوید.
یزید گفت: شما قابلیت هاى این خاندان را نمى دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مى برند، از آن مى ترسم که خطبه او در شهر فتنه بر انگیزد و وبال آن گریبانگیر ما گردد .
به همین جهت یزید از قبول این پیشنهاد سرباز زد و مردم از یزید مُصرانه خواستند تا امام سجاد علیه السّلام نیز به منبر رود.
یزید گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کرده باشد .
به یزید گفته شد: این نوجوان چه تواند کرد .
یزید گفت: او از خاندانى است که در کودکى کامشان را با علم برداشته اند.
بالاخره در اثر پافشارى شامیان، یزید موافقت کرد که امام به منبر رود.
آنگاه حضرت سجاد علیه السّلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه اى ایراد کرد که همه مردم گریستند و بی قرار شدند.فرمود:
اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برترى داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق (امیر المؤمنین على علیه السلام)، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلى الله علیه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلى الله علیه و آله را از ما قرار داد .
هر کس مرا شناخت که شناخت، و براى آنان که مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان می ىشناسانم.
اى مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسى هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبرى هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدره المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزدیکترین جایگاهمقام بارى تعالى رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحى کرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم، من فرزند کسى هستم که بینى گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.
من پسر آن کسى هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مىرزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یارى کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسى هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرندهاى در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یارى کننده دین خدا و ولى امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهى بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزهدار، پاکیزه از هر آلودگى و بسیار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او داراى قلبى ثابت و قوى و ارادهاى محکم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شیرى شجاع که وقتى نیزهها در جنگ به هم در مىآمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده مىساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است، که در همه این صحنه ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آرى او، همان او (که این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است .
هنگامى که امام سجاد علیه السلام آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیدارى را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید.یکى از علماى بزرگ یهود که در مجلس یزید حضور داشت، از یزید پرسید: این نوجوان کیست؟ !
یزید گفت: على بن الحسین است.سؤال کرد: حسین کیست؟
یزید گفت: فرزند على بن ابى طالب است.
باز پرسید: مادر او کیست؟
یزید گفت: دختر محمد.
یهودى گفت: سبحان الله! ! این فرزند دختر پیامبر شماست که او را کشته اید؟ ! شما چه جانشین بدى براى فرزندان رسول خدا بودید؟ ! بخدا سوگند که اگر پیامبر ما موسى بن عمران در میان ما فرزندى مى گذاشت، ما گمان مى کردیم که او را تا سر حد پرستش باید احترام کنیم، و شما دیروز پیامبرتان از دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر خود گذراندید؟ ! واى بر شما امت! !
یزید در خشم شد و فرمان داد تا او را بزنند، آن عالم بزرگ یهودى بپاى خاست در حالى که مى گفت: اگر مى خواهید مرا بکشید، باکى ندارم! من در تورات یافته ام کسى که فرزند پیامبر را مى کشد او همیشه ملعون خواهد بود و جایگاه او در آتش جهنم است." (1)
1) ۱ شهریور ,۱۳۹۸ | ساعت : ۱۵:۵۴ | کد خبر : 43745 / متن خطبه مشهور امام سجاد (ع) در مجلس یزید/ از واکنش های یزید تا سخنان عالم یهودی