سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 28 فروردين 1403
    8 شوال 1445
      Tuesday 16 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۲۸ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        شعری از شهریار
        ارسال شده توسط

        عرفان فتح الهی(واثق )

        در تاریخ : دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۵۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۴۰۳ | نظرات : ۳


          جناب لطف الله زاهدی یکی از دوستان نزدیک استاد این شرح را نوشته اند که در کلیات دیوان شهریار جلد اول چاپ شده است . جوان ۲۳ ساله ای فرض کنید به نام شهریار ٬ تقریبا در حدود سال ۱۳۰۸ شمسی که دانشجوی دانشکده ی پزشکی است.در یکی از خانه های تهران دو اطاق با یک مهتابی در اختیار دارد ٬ در این خانه دختر با ذوق و با عاطفه ای هم هست به اسم لاله که قسمتی از کارهای منزل شهریار را بدون توقع مزدی به عهده گرفته و این همان لاله است که شهریار چندین سال بعد که از سفر خراسان برگشت او را مرده یافت و در سر خاک او غزل بسیار لطیفی ساخت به مطلع :  بیداد رفت لاله ی بر باد رفته را.  

          این روزها معشوقه ی شهریار یعنی ثریا با صدها داستان شور انگیزی که برای آیندگان طراحی کرده تازه دارد از چنگش به در می رود ٬ دو هفته است که هم دیگر را ندیده اند ٬ شهریار با اضطراب و انقلاب فوق التصوری دست به گریبان است.روزها بلکه شب ها هم ٬ متصل می دود و می رود بهجت آباد که محل گردش های سابق است و دوباره دیوانه وار می آید منزل.این جا که هست ثریا را آنجا ٬ آنجا که هست اینجا می پندارد.اما به قول باباطاهر: " اگر دردم یکی بودی چه بودی " شهریار نه تنها ثریا را از دست داده بلکه سه نفر رفیق موافق هم که تاکنون داشته اکنون به هیچ کدام دسترسی ندارد. ۱-مرحوم سید ابوالقاسم شهیار متخلص به شیوا که همشهری و صمیمی ترین دوست شهریار است ٬ تقریبا تمام خوشی ها و تفریحات شهریار که مستلزم مخارجی هم ممکن است باشد دور محور شهیار می چرخد ٬ به وسیله ی شهیار است که شهریار پیش یک عده از رجال وقت معرفی شده و یا به وسیله ی اوست که در یک مجلس حال با قمر الملوک وزیری محبوب ترین خواننده ی زن ایرانی آشنا شده و غزل معروف خود "قمر اینجاست!" را ساخته و به دهان ها افتاده.شهیار عضو دربار است و جوانی است خون گرم و فعال و خیلی با ذوق که از اشعار شهریار هم نسخه بر می دارد و کتابچه ای ترتیب داده که همان دیوان کوچک شهریار است که در ۱۳۰۹ چاپ شده و گردآورنده ی آن مرحوم شهیار بوده است.اما در این موقع که شهریار احتیاج به توجه بیشتری دارد طفلک شهیار هم مریض و مسلول شده و برای تغییر آب و هوا به مازندران رفته و شهریار بعد ها که شهیار مرحوم شده در رثای او می گوید: او سایه ی خدا بود ٬ پشت و پناه ما بود تا سایه ی خدا باد پشت و پناه شهیار ۲-نگارنده یعنی لطف الله زاهدی که گرفتار امتحانات مدرسه و تهیه ی مقدمات سفر اروپا برای تحصیل هستم و دیگر هیچ. ۳-جوانی است به اسم کریمخان که اهل ذوق و ادب است و بسیار اصیل و نجیب اما نازک نارنجی و زودرنج ٬ او هم مثل اینکه طاقت خل بازی های شهریار را نداشته ٬ قهر کرده ٬ رفته و در تهران هم نیست. شهریار می گوید: " خدا وقتی بخواهد یکی را به سوی خود بکشاند هر در امیدی که به سوی خلق باز می شود به رویش می بندد." در چنین ایامی ٬ یک روز نزدیک غروب که شهریار باز سرسیمه وارد منزل می شود ٬ لاله به او مژده می دهد که ثریا آمد اینجا و مقداری هم منتظر شما شد ٬ چون عجله داشت رفت.اما گفته شاید برای ساعت نه شب بتوانم باز سری به شما بزنم.لاله با تاسف اضافه کرد که پیراهنش را هم برد ٬ گفت این پیراهن وقتی من نباشم شهریار را آزار خواهد داد.پیراهنی که پارچه ی آن را خود شهریار انتخاب کرده بود و به عنوان هدیه به ثریا داده بود و ثریا هم بعد از اینکه از آن پارچه ٬ لباس تهیه کرده بود ٬ لباس را به عنوان یادگاری پیش شهریار گذاشته بود. شهریار مثل اینکه دری از بهشت امید به رویش باز شده باشد اشک شوقی سر داد و در انتظار ساعت نه شب ماند ٬ اما سخت بی قرار ٬ مخصوصا از رفتن پیراهن که حکم پیراهن یوسف را داشت سخت ناراحت. شب شد ٬ لاله آمد چراغ نفتی شهریار را روشن کرد و گذاشت وسط اطاق ٬ خواست برود ٬ شهریار گفت در و پنجره ها را هم باز کن ٬ خفه می شوم ٬ با این که هوا منقلب بود لاله ناچار اطاعت کرد. ساعت نه شب داشت نزدیک می شد که باد زد و چراغ را خاموش کرد ٬ شهریار این را هم به فال بد گرفت ٬ و با خود گفت :" دیگر کار از کار گذشته است. " لاله آمد چراغ را روشن کند ٬ شهریار گفت:نکن ٬ اگر او آمد روشن می کنم ٬ لاله گفت:شامت حاضر است ٬ شهریار گفت : اگر او آمد می خوریم ٬ اما آن شب تا صبح ٬ چراغ خاموش و شام نخورده ماند ٬ زیرا او نیامد و نیامد که نیامد ٬ او نیامد اما شهریاری هم ساخت که چراغ دل ها بدو روشن شد. آن شب شهریار با یک پتو روی فرش دراز کشید و با تب و لرز شدیدی که به جانش تاخته بود ٬ شب عجیبی را سحر کرد ٬ نزدیکی های صبح بود که شمع شاعرانه ی خود را روشن کرد و این غزل را نوشت: بوی پیراهن. خواننده ی عزیز با خواندن این مقدمه و شرحی که زیر ابیات می نویسم می توانید دریابید که چگونه وقایع عادی هم ضمن بیان شعری از آیینه ی ذوق و ضمیر شهریار به روی کاغذ منعکس می شوند که ظاهرا ردپایی از خود باقی نمی گذارند و شکوه ابهام غزل هم نمی شکند.این همان سبک سمبولیک بلند و عجیب حافظ است که بعد از حافظ کسی از عهده ی آن برنیامده بود. بنده اینجا قصدم فقط بیان شان نزول و پیش آمد هایی است که این غزل را به وجود آورده است اما درک لطائف شعری و هنری غزل با خود شما است.  "                                                 بوی پیراهن" اشم رائحه یوسفی و کیف شمیم                                  عجب که باز نمی آیم از ضلال قدیم " چون موضوع پیراهن ثریا در بین است به یاد پیراهن یوسف افتاده و غزل خود را با اشاره به قصه ی یوسف آغاز می کند." اسیر بیت حزن گو دریچه ها بگشای                               اشم رائحه یوسفی و کیف شمیم " در این بیت اشاره به باز کردن در و پنجره ها شده است. " به بوی زلف تو جان وعده داده ام اینک                             چراغ عمر نهادم به رهگذار  نسیم " در این بیت به خاموش شدن چراغ هم اشاره شده است. " حدیث روی تو می گفت لاله با دل من                              که داغ دل کندم تازه ٬ یاد عهد قدیم " اشاره به صحبت هایی که لاله با او کرده و آمدن ثریا را مژده داده است اما نتیجه جز داغ دل نیست. " خدای را مستان یادگار عشق از من                                که در فراق تو نه یار دارم و نه ندیم " اشاره به پیراهن ثریا که از منزل او بیرون رفته و این بیت در دیوان چاپی نیست چون خود شهریار در نسخه ی خطی روی آن قلم زده بود ولی از نظر تکمیل موضوع لازم است." شکنجه ی شب هجران به زیر پنجه ی عشق                      فشار قبر به یاد آرد و عذاب الیم " بی خوابی و تنهایی و تاریکی شب و تب چهل درجه در حالی که خود را در پتو پیچیده و می خواهد عشق آتشینی را زنده به گور کند الحق جز عذاب قبر تشبیه و تعبیری ندارد." شکسته کشتی طوفانیم ٬ شبانگاهان                          به دست کشمکش گردباد ها تسلیم " شکستی که خورده ٬ طوفانی که این حادثه در روحیه ی او برانگیخته و بلاتکلیفی که باید دستخوش حوادث بشود ٬ در این بیت نقاشی شده است. " کجایی ای خط سبزت به پشت خاتم لعل                      نوشته آیه ی یحیی العظام وحی رمیم " در این بیت به دوست خود ابوالقاسم شهیار  اشاره کرده که اگر او بود در این موقع می توانست با نوازش های خود دل مرده ی او را زنده کند. " رقم به شیوه ی چشم تو می زنم به بیاض                 که نسخه یی بستانی از این سواد سقیم " باز اشاره به ابوالقاسم شهیار و همین طور اشاره به نگارنده ( لطف الله زاهدی ) دارد که هر دو از اشعار او نسخه بر می داشتیم." همای عشقم و از خلدم آبخور برکند                           هوای همت پرواز تا بدین اقلیم " اشاره ضمنی هست به اینکه از تبریز بار سفر بسته و به تهران آمده." فغان که چرخ نگونبخت حرمتم نشناخت                   که میهمان بکشد کاسه ی سیاه لئیم " اشاره به کم محلی و خلف وعده ای که دیده و حتی خطر جانی که برایش پیش آمده و همین طور پیش گویی حوادث بعدی است که در بیوگرافی شهریار اشاره شده است." اهادیا بکریم و قد هدیت لئام                               امان که داد دل من ده ای خدای کریم " اشاره ی ضمنی به دوست خود کریمخان کرده و رنجشی که از او داشته رسانده است. " من از صوامع کاخ رفیع معرفتم                             که در مقابل آن آسمان کند تعظیم من آن فرشته ی قدس حدیقه ی خلدم                  که حالیا شده ام در شراب خانه مقیم به شهریاری ملک سخن برندم نام                        برای خاطر لطف کلام و طبع سلیم " این سه بیت در آن تاریخ که شهریار این غزل را ساخت فقط یک غلو و مبالغه ای به نظر می آمد که شاعر برای تسلی دل رنج دیده ی خود بر زبان آورده باشد اما امروز معلوم می شود که حقا یک الهام و پیش گویی از حقیقتی مسلم بوده است.                                                                                         تهران-بهمن ماه ۱۳۳۷                                                                                             لطف الله زاهدی

          کلیات دیوان شهریار جلد اول
        [ پنجشنبه 29 اردیبهشت1390 ] [ 9:54 قبل از ظهر ] [ عرفان ]

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۱۸ در تاریخ دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۵۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0