شنبه ۸ دی
اختلال در استدلال
ارسال شده توسط سعید فلاحی در تاریخ : شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۷ ۰۴:۳۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۸۵ | نظرات : ۰
|
|
عنوان مجموعه اشعار : وصیت نامه ی عشقی که شهید شد
شاعر : سعید فلاحی
عنوان شعر اول : وصیت نامه ی عشقی که شهید شد... 1
1. لبخند که می زنی
بهار می آید
شکوفه ها شکوفا می شوند
انار گونه هایت چیدنی !.
2. لبخند که می زنی
شیرین تر از تمام آلوهای باغ می شوی !
دیگر باید بچینمت.
3. هر کجا هستی مهم نیست
من در اینجا
خیس از باران خاطراتت هستم.
4. برای با تو بودن گاهی باید شاعر شد
چقدر شور انگیز است
رقص و پایکوبی های خیالت !.
5. اینجا هوا ابری است
تمام جانم تشنه است
نمی خواهی بباری ؟
6. سیب گاز زده ی عمرم را
به رود زندگی سپردم
چه می شود که ،
شاخه ی دستان تو
از آب بگیردم !؟
7. انار رسیده ی باغ عمرمی
بر دورترین شاخه نشسته ای و
آه !
افسوس !
دستم نمی رسد ،
که بچینمت !
دارم می میرم
از حسرت.
8. یک عمر با نگاهم گفتم :
"دوستت دارم"
اما گوش نمی کردند ؛ چشم هایت !
9. پشت پرده ی پنجره ها
ایستاده ام به انتظار
سمفونی باران
به ضرب
روی سیروانی ها نواخته می شود
دیگر باید بیایی
اپرای زندگی ام را صحنه گردانی کنی .
10. هنوز بوی عاشقی می دهم ،
گرچه کسی منتظرم نیست !
11. امروز بیست و هشتمین صده ی عمرم را جشن میگیرم !
نمی دانی چه طولانی میگذرد
روزهای بی تو بودن
بیست و هشتمین روز بی تو بودن را نیز خط زدم.
12. این همه سال که نبودی
درخت امیدم ،
آرزوهایم ،
از غصه خشک شده است.
13. جمعه ها ،
چه دیر و چه دور می گذرند
اینجا ، بی تو
تمام روزهای من
جمعه است.
14. شب ها اتاقم ماه ندارد
پنجره را باز گذاشته ام
مهتاب حضورت را کم دارم.
سعید فلاحی
عنوان شعر دوم : وصیت نامه ی عشقی که شهید شد... 2
15. تمام زندگی ام
یک لبخند ؛
لختی کنارت ماندن بود !
سرنوشتم را ببین
جز وهمی از تو ،
یادگاری نمانده است مرا !
16. یادگاری است ز تو
این ذهن آشفته ی من
موریانه ی یادت
آهسته و پیوسته
ذهنم را می پوساند.
17. تا که هستی باید بروی
تا که می روی گم می شوی
گم که شدی
فراموش می شوی
این است رسم این دنیا.
18. آغوشت
گهواره ی است ؛ امن و آرام ،
دلم می خواهد باز
کودکت گردم.
19. هر پنجشنبه با سنگ قبرت
ساعت ها سخن می گویند
چگونه است
که زنده ای
کلامی ندارد با تو ؟!
20. شاعر که می شوم
دوباره به آغوشت میگیرم !
عجب حسی دارد
شعر و تو و آرامش آغوشت.
21. به جنگ دلتنگی تو آمده ام
من سردار میدان های تردیدم !
انقلابی دشت های تنهایی !
شورشگر لحظه های جدایی !
22. به دشت گل های یاس می ماند تنت
بگذار چندی
در این دشت
بچینم گلت را.
23. مصیبیتی بزرگ است ؛ عاشقی !
همیشه سیاه پوشِ
عزای عشقم !
24. کافر تر از آن ام
که تو را انسان بدانم !
تو هنوز خدایگان زیبای منی
فقط اندکی
دست معجزه گر ات به کار نیست.
25. قطره های نگاه ات را
بر کویر تشنه ی تن من بباران
این جا هنوز برای عاشق شدن
مجال بسیار است.
26. میان تُنگ سینه ات
بِسانِ ماهیِ کوچکی ،
آرام می میرم.
27. تنت زیباتر از انار و سیب
نسیم بهاران می داند
لرزش اندامت
چقدر لطیف است.
28. شب ها
خواب گل های پیراهنت را می بینم
گویی بهشت را تن پوشت کرده ای.
29. وقتی پیراهن گلدارت را می پوشی ،
بهار حسودیش می شود
پاییز دلگیر می شود
و زمستان زود می گذرد
و از تابستان تنت
تنم چه تشنه می شود.
30. شب ها که به آغوشت می گیرم ،
زیبا تر از همه ی معشوقه های دنیا
خیالت با من،
عشق بازی می کند.
31. بارانی ام ! بارانی ام کردی !
چه عاشقانه است آ« وقت
که بر کویر تنت نغمه سرایی کنم
من به چهار فصل تنت ایمان دارم
من به بهار تنت
به پاییز و زمستان تنت
و به تابستان پر حرارت تنت
ایمان دارم.
32. باغ انار است تن تو
بگذار بچینمش !
از این آبدار تر نمی شود!.
33. به آیه آیه های تنت
به قرآن زن بودنت ،
تمامی مومن و ایمان دارم.
سعید فلاحی
عنوان شعر سوم : وصیت نامه ی عشقی که شهید شد... 3
34. وقتی به اعماق درون خود می نگرم
ریشه های سنگی را می بینم !
که در قلبم ،
نقب زده اند !.
35. تو چه می دانی چشم هایت چیست ؟!
باغی که فرشته ها
بر آستانه اش به زانو اند !
جبرییل می داند ،
و پریوشان مینو.
چشم هایت
قصه های هزار و یک شب را در خود دارد
راز که هزار کشته دارد
در اندوه آن جای دارد
نگاهت را ،
با آسمان این حوالی ، غرابتی نیست !
با فرشتگان کدام دیار
شراب زده ای ؟!
36. نگاه کن !
یاور تمامی رسولان جهان !!!
مصلوب شده با عیسی ،
و در آب افتاده با موسی ام !
اندوه خاطر یونس را ، به دل نهنگ دارم ،
همسفر بادیه ها با شعیب ام
تسلیم شده بر تیغ ابراهیم و
از دل اسماعیل ، فقط من آگاهم !
خط به خط آیه های
محمد را سروده ام !
و آن ... خضر پیامبر
لبان خشکیده ام را به جرعه ای ، تر نمی کند.
37. عمری است آواره ی کوهسار سینه ی توام !
حال که به شهر تن ات رسیده ام ،
مگذار که کوچه های شهر
از عطر رقص سینه ات
خراب شود ...
38. در باران عشق
خیس شدن حادثه نیست
یک حقیقت است.
39. با گونه های عاشقت
که تمامی سرخی سیب های زمین ، در آن گسترده است
مرا بوسه ای بده !
که از عشق تو
لبانم ،
افسانه های رنگین ببافند.
40. برکه ای کوچکم !
از من بنوش
از دریا نشان می یابی.
41. هیچ وقت به هم نمی رسیم
تقصیر تو نیست !
خیال من می خواهد
آنچه را که نمی خواهی.
42. چه درد بی درمانی شده ای
به جانم !
تا می شنومت
دل گریبان دریده
عاشقت می شود !
اما من فقط دوستت دارم.
43. گفتی: کی عاشقی ؟!
چرا دروغ بگویم ؟
فقط دوستت دارم
دوست داشتن از عشق برتر است !.
44. گفتی کمی نفس بده
لب هایت را بوسیدم
نفس بُرَت کردم !
45. این روز ها
دلم هوای با تو بودن دارد
ولی تو با من
در هوای دیگری پرواز می کنی.
46. تمام لحظه هایم سرشار از هوای با تو بودن است
گاهی ابری
گاهی بارانی و گاه آفتابی
از باران و ابر بیزارم
آفتاب حضورت بتابان.
47. برای از من گذشتن
چیزی لازم نیست
چشمهایت را ببندی
خودم می گذرم.
سعید فلاحی
نقد این شعر از : علیرضا بازرگان
47 شعر کوتاه پیش رویمان را بجز شعرهای 36 و 37 می توان طرح تلقی کرد. نامی که بیشتر از ترانک و شعرک و اسامی دیگر روی چنین شعرهایی ماند و سر زبانها افتاد. مهمترین مشخصه ی طرح ایجاز است که درباره اش بسیار شنیده و خوانده ایم. به دوست شاعرمان که مجموعه ی دیگری از طرحهایش را هم در نوبت بررسی دارم توصیه می کنم در کنار همه ی منابعی که به آنها دسترسی دارند مقاله ی «بررسی ایجاز در زبان طرح» نوشته دکتر شیرزاد طایفی را که در اینترنت نیز بارگذاری شده است مطالعه کنند.
تصور عموم بر این است که شعر هرچه کوتاه تر باشد برقراری رابطه بین معدود عناصرِ به کار رفته در آن آسان است و راحت تر می شود سر و تهش را هم آورد. این تصور اگر اشتباه هم نباشد اغلب زمینه ساز اشتباهاتی دیگر است. خیال در چنین شعرهایی گاه چنان پیراسته می شود که لخت و عور به نظر می رسد و گاه چنان آراسته که رنگ و لعابش آزار می دهد. اینها از مصائب شعر کوتاه بویژه طرح است به گونه ای که در آن هر اشکالی بالاخص ضعف تالیف بزرگتر از آنچه هست به چشم می آید. لذا کار شاعر سخت تر می شود و هر طرحی به راحتی از این مصائب جان سالم به در نمی برد.
جا دارد قبل از آغاز بحث به این مهم نیز اشاره کنم نام «طرح» که روی شعرهایی از این دست گذاشته شده است هیچ نسبتی با طرح یا پیرنگ (plot ) داستانی ندارد. پیرنگ که می توان آن را بیرنگ هم نامید در واقع انگار طرحی است که نقاش روی کاغذ بکشد تا بعد کاملش کند اما شعری که طرح نامیده می شود با پیرنگ تفاوت دارد و علاوه بر این که کامل است به سبب کوتاهی اش مجالی برای برقراری روابط متعدد علت و معلولی چنان که در پیرنگ قابل مشاهده است ندارد.
بدیهی است بررسی و تحلیل 47 شعر در مجال اندک ما میسر نیست لذا به صورت گذرا پاره ای از نکات قابل اشاره درباره ی این طرح ها را باهم مرور خواهیم کرد.
1 – در طرح شماره یک دو اشکال به چشم می خورد که به عناصر خیال و زبان شعر لطمه زده است. شکوفه اسمی است که از فعل شکفتن ساخته شده است یا برعکس. لذا «شکوفه ها شکوفا می شوند» در سطر سوم علیرغم گردآوری سه تا «ش» برای واج آرایی، شعر را از نظر زبانی تضعیف کرده است. همچنین وسط خیالی که بهار و فصل شکوفه ها را ترسیم می کند انار پاییزی نه دیدنی است نه چیدنی!
2 –حسن تعلیل را همه می شناسند و آن آوردن دلیلی شاعرانه است که قدرت اقناع مخاطب را برای پذیرفتن تشبیه ارائه شده داشته باشد. طرح دوم یک اشکال عمده دارد و آن تعلیلی است که قدرتی برای اقناع مخاطب ندارد. به نحوی که بیشتر به نظر می رسد هدف چیدن است و لبخند و اینها بهانه است. این اختلال در شکل و نحوه ی استدلال از منظر روانشناسی تفکر پارالوژیک نامیده می شود و از اختلالات جریان تفکر است. این اشکال در طرح شماره 10 هم به چشم می خورد. «هنوز بوی عاشقی می دهم/ گرچه کسی منتظرم نیست!». در اینجا «گرچه» کار را خراب کرده است. انگار باید وقتی عاشق می شویم کسی منتظرمان باشد. ربط دو سطر، ضعیف که نه بلکه غیرمنطقی و دچار اختلال پیش گفته است.
3 - یکی از فرمهای موفق تجربه شده در طرح یا شعرهای کوتاه فرم مقابله است. مقابله یعنی مقابل هم قرار دادن دو چیز به نیت قیاس که هم برابری و هم نابرابری را می تواند جلوه گر کند. سعدی در گلستان می گوید:
کند هر آینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال
در طرح سوم به یک سمت مقابله بی اعتنایی شده است. از قضا «مهم نیست» هم به کار رفته است لذا خیس از باران خاطرات بودن در حد خبری باقی مانده است که به کار هیچ بی خبری نمی آید. در واقع مقابله ناقص است.
اشکال وارد بر طرح شماره 38 نیز در این بند قابل بررسی است. هر دو چیز که تصادفاً مقابل هم قرار بگیرند لزوماً قابلیت آن را ندارند که شعریتی را برای طرح دست و پا کنند. در اینجا شاعر می خواهد بگوید که خیس شدن در باران عشق یک حقیقت است. این خبر تا اینجا گزاره ای شاعرانه است. اما شاعر برای اقناع ما سعی می کند با یک مقابله ذهنیت پیشینمان را پاک کند. او حادثه را به اشتباه در مقابل حقیقت قرار داده است چرا که اتفاقی می تواند در عین حال که حادثه است حقیقت هم داشته باشد.
در باران عشق
خیس شدن حادثه نیست
یک حقیقت است.
در پایان به دوست شاعرمان که تعداد طرح های ارسالیشان حکایت از علاقه ی زیادشان به آن دارد توصیه می شود آثار شاعران صاحب تجربه را به دقت مطالعه و بررسی کنند.
منتقد : علیرضا بازرگان
تولد: ۱۳۵۰ زنجان تحصیلات: مهندسی عمران سوابق ادبی: آغاز فعالیتهای ادبی از اوایل دههی هفتاد تاسیس و مدیریت انجمنهای ادبی در زنجان مدیریت صفحات ادبی مطبوعات در زنجان انتشار شعر و نقد در مطبوعات برگزاری کارگاه آموزشی شعر و نقد در زنجان انتشار مجموعهی شعر «سر در نمیآورم» در سال ۱۳۸۰ مسؤول واحد ادبیات حوزه هنری زنجان سال ۱۳۸۰ داور جشنوارههای شعر استانی و کشوری ترجمهی شعر و داستان کوتاه از زبان فرانسه
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۰۰۷ در تاریخ شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۷ ۰۴:۳۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید