سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ایستگاه چشمهاش
        ارسال شده توسط

        عباس عابد ساوجی

        در تاریخ : يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۳ ۲۳:۰۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۴۰ | نظرات : ۷

        ایستگاه چشمهاش
        ــ روزگاری اگر، لباسهاش جور نبود، از خانه بیرون نمیرفت.
        ــ عجب آدم منضبطی بوده!
        ــ وقتی بیرون می رفت، بوی واکس کفشهاش کوچه را پر می کرد.
        ــ باید همین طرو باشه، لباس که جور شد، کفش هم به همون نسبت باید تمیز باشه.
        ــ دخترهای دم بخت ، به هوای دست کشیدن به موهاش حسرت به دل بودند!
        ــ عجب تحفه ای بوده!
        ــ تا اینکه تو را دید.
        ــ منو؟ کی ؟ کجا؟
        ــ وقتی می رفت سر کار. به ایستگاه چشمهات عادت کرده بود.
        ــ چرا به چشمهای من ؟
        ــ  عاشق چشمهای عسلی تو بود.
        ــ عجب! پس چرا من متوجه نشدم. چرا به خودم چیزی نگفت؟
        ــ یک روز صبح زود از خونه زد بیرون. می خواست طلوع خورشید رو در چشمهای عسلی تو ببیه! می گفت:(( وقتی به چشمهاش نگاه می کنم، آن روز برام خوش یومن می شه.))
        ــ چی شد؟ دید؟
        ــ هنوز هوا گرگ و میش بود. مردم از کنارش رد می شدند، نگاهش می کردند و زیر زیرکی می خندیدند!
        ــ چرا؟ چه فرقی مگر با روزهای دیگه داشت خنده دار شده بود؟
        ــ  کفش هاش، کفش هاش لنگه به لنگه بودند! جوراب هم به پا نداشت!
        ــ بیچاره، عجب افتضاحی.
        ــ تازه آن وقت فهمید چقدر گرفتارت شده.
        ــ خدایا کمکم کن! ببینم، می دونی اون الان کجاست؟  چه می کنه؟ آیا فکر می کنی هنوز هم به من فکر می کنه؟
        ــ بله ، البته که می دونم ، الان روبروی شما ایستاده ، به چشمهای عسلی شما نگاه می کنه!.
        عابد ساوجی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۱۶۶ در تاریخ يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۳ ۲۳:۰۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3