سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 29 فروردين 1403
  • روز ارتش جمهوري اسلامي و نيروي زميني
9 شوال 1445
    Wednesday 17 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۲۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      «دل بی مدّعا» شرحی بر غزلی از بیدل {قسمت دوازدهم و آخرین قسمت }
      ارسال شده توسط

      ابراهیم حاج محمدی

      در تاریخ : چهارشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۳ ۰۱:۰۸
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۵۹ | نظرات : ۵

      زمینگیرم به افســـــــون دل بی مـــــدّعا بیدل
      در آن وادی که منزل نیز می افتد به راه آنجا
      سریان حیات وعشق در همه ی موجودات
      همانگونه از بکارگیری تخلص شعری بیدل در این بیت پیداست ، این آخرین بیت از نخستین غزل دیوان حضرت بیدل است که با اغراقی زیبا و شدید به هدفداری کائنات و سریان حیات وعشق به همه ی موجودات اشاره دارد . عشق راز آفرینش وچاشنی حیات وخمیر مایه ی سیر وسلوک است . عرفا به سریان عشق در همه ی موجودات به حسب درجه ولیاقت آنها معتقدند . وعشق  را عطیه ای آسمانی می دانند که همه ی موجودات در حد خود از آن برخوردارند . شبستری می گوید :
      همه در جنبش و دایم در آرام
      نه آغاز یکـــــی پیدا نه انجام
      نظامی گنجه ای نیز چنین می سراید :
      همه از ذات خود پیوسـته آگاه
      وزآنجا راه بــــرده تا به درگاه
      یعنی هر ذره ای و هر موجودی که هست از ذات و هستی خود آگاه است و از روی همین آگاهی راه به درگاه حضرت حق یافته اند و هرچیزی خود می داند که هست و همه چیز، در جای و در کار خود فرمان می برد و این از آگاهی اوست به عبارت دیگر هیچ ذره بی‌جان و ناآگاهی در جهان هستی وجود ندارد .آری در عرفان اسلامی ، همه ی اشیاء اعم از عقول ،  نفوس ،  اجرام سماوی و عنصری تشبّه به مبدا نخست جهان می‌ ورزند و عشقی طبیعی و شوقی عزیز به طاعت معبود و معشوق حقیقی دارند و شیوه ای فطری و روشی جبلی درحرکت به سوی مبدا اعلی و دوران بر مدار آن دارند . غایت همه ی قوای عالی و سافل در تحریکهایی که انجام می دهند ، فاعل نخست و مبدأ تعالی است زیرا هیچ یک از مبادی تحریکی توجه به سافل نداشته و همه ی آنها متوجه عالی هستند و مبدا متعال که اعلای از همه ی امور است به این معنا نیز غایت همه ی اشیاء است و به این بیان راز این گفتار آشکار می شود که اگر عشق عالی نمی بود سافل خاموش و خمود می گشت .
      سریان عمومی عشق از دیدگاه فلسفه و عرفان
      عشق و جذبه یک حقیقت ساری و جاری درجهان و نیرویی حاکم و قاهر بر همه‌ی اجزای عالم یا دست‌ کم به عنوان یک ویژگی ذاتی و عمومی این اجزاست. محققان از عرفا می‌گویند که عشق و محبت پایه و اساس زندگی و بقاء موجودیت عالم است ، زیرا تمام حرکات و سکنات و خروش جهانیان، براساس محبت و عشق است و بس . برخی فلاسفه، قائل به سریان نیروی مقدرعشق در سراسر ملک وجودند و آن را در همه‌ی هویات چه مرکبات و چه بسایط ، چه مادیات وچه مجردات ،ازضعیفترین درجه‌ی وجود گرفته تا قوی‌ترین مرتبه‌ی آن جاری و ساری  می‌دانند. رساله العشق ابن‌سینا در حقیقت اشاره‌ ای است به حکایت  شکایت «نی» از «جدایی‌ها» و داستان عشق «نی» به «نیستان» که از آن غریب مانده است . عالم وجود هم به سبب دور ماندن از «اصل» خویش از شوقی سوزان و عشقی گدازان به «مبدأ»هستی آبستن است که جویای روزگار وصل به آن سرچشمه‌ ی هستی‌ها و کمالات است. صدرالمتألهین هم اگرچه همه‌ ی  حرکت‌ها را درجهان ماده به حرکت جوهری برگردانده، ولی معتقد است که فرشته‌ی الهی عشق محرک اصلی و بانی اساسی حرکت جوهری در ماده است و همه‌ ی ذرّات عالم از سیر و  حرکت عشق متأثرند . وی در كتاب اسفار اربعه می گويد:
      {همه موجودات بدون استثنا عاشق جمال حضرت اويند، و در اثبات عشقشان به حق همين بس كه همه به سوى كمال مطلق روانند، و اگر عشق به او نبود، حركت به سوى كمال مطلق معنا نداشت عشق به حضرت حق پس از معرفت به او و شناخت صفات حضرتش با تخليه باطن از رذائل و تطهير قلب از آنچه كه او را از خدا منصرف می ‏كند، و آراسته شدن به ارزش‏ها به دست می آيد.......}
      لذا وادی ای که در آن منزل نیز به راه می افتد جز وادی عشق نخواهد بود :
      وادی عشق است‌ اینجا منزل دیگرکجاست
      جز نفـــــس در آبــــــله دزدیدن فرسنگـها
      و :
      راحت ‌اندیش مباشید که در وادی عشق
      وحشت آرام شود آهــــو اگر میش شود
      وادی عشق ، وادی از خود رفتن است و در این وادی هر نقش قدمی  ، جولانی در بغل دارد  :
      در وادیی‌ کز شوق او بیدل ز خود من رفته‌ام
      خوابــیده هر نقش قدم بگذشت جولان در بغل
      دل بی مدعا افسردگی و یأسی را در پی  دارد که انسان را از پیمودن مسیر طلب باز می دارد و باصطلاح او را زمینگیر می کند .
      مباد افسردنی دامـــــــان جولان طــــــــلب گیرد
      درین وادی بیا منشین ‌که در راه است منزل هم
      مدعای دل است که دل را بهاری کرده استعدادهای آدمی را شکوفا می سازد :
      به یک رنگ از بهــار مدعای دل مشـو قانع
      که این‌آیینه غیر از خون‌شدن چندین‌هنر دارد
      از دیدگاه بیدل ، اگر دل آدمی مستغرق و محو در هدف و مقصد باشد همه ی دردهای او درمان می پذیرد :
      دل اگر محو مدعا گردد
      درد در کام ما دوا گردد
      کسی به سرمنزل مقصود می رسد که زمینگیر نباشد ، چرا که و قتی انسان زمینگیر شد ، گامی بر نمی دارد و در نتیجه راهی به نقش پای سالکی سپید نمی گردد :
      سرا‌غ منزل مقصد مپرس ازما زمینگیران
      به سعی نقش پا راهی نمی‌گردد سفید اینجا
      نیل به سرمنزل مقصود و رسیدن به مقصد نهائی مستلزم آبله برداشتن پای سالک است به ترک منازل بین راهی  :
      خواهی ‌که شود منزل مقصود مقامت
      از آبلهٔ پای طلــــــب ‌کن جرس اینجا
      در دیدگاه بیدل شوق منزلِ  سرمقصد و امید به وصال راهِ  دور را نزدیک می کند و همین امر باعث می گردد که سالک در پیمودن مسیر زمینگیر نگردیده در تلاش و تکاپو باشد  : 
      برامید وصل مشکل نیست قطع زندگی
      شوق منزل می‌کند نزدیک‌، راه دور را
      و در این دیدگاه منزل ، خود راه است و جاده : 
      تا زندگی‌ ست زین ‌بزم چون ‌شمع بایدت رفت
      ای مرده ی اقامـــــت مـنزل ‌کجاست راه است
      یا :
      تا فنــــــــا در هیــــــچ جا آر‌ام نتــــــوان یافتن
      هرچه‌ جزمنزل درین‌ وادی‌ست یکسرجاده‌است
      و :
      در وادیی ‌که منزل و ره جمله رفتنی‌ست
      اندیشه رفته اســـــــت ز خود تا کجا رسد
      و :
      زمینگـــــیری ندارد بهرهٔ راحــت درین وادی
      چو تار شمع اینجا جاده پرداز است منزل هم
      و :
      چون خط پرگار بیدل منزل ما جاده است
      جستجوهای هوس آغــــــازکرد انجام را
      و :
      تو راحت بسمل وغافل‌ که‌ در وحشتگه امکان
      چو شمع از جاده می‌جوشـــد پر پرواز منزلها
      یا :
      در طلب باید گذشت ازهرچه می‌آید به ییش
      گر همه سرمنزل مقصــود باشــد جاده است
      در این وادی سالک محرم منزل نمی شود :
      در بیابانی که ما را سر به کوشش داده‌اند
      جاده هم از خویش رفت و محرم منزل نشد
      و :
      در ره عشقت که پایــانی ندارد جاده‌اش
      هرکه واماند برای خویش منزل می‌شود
      معنی بیت :
      با توضیحات و شاهد مثالهائی که از دیگر ابیات بیدل ارائه گردید روشن می شود که حضرت بیدل با بینشی  عرفانی که ریشه در نگرش دینی او دارد ، با خطابی تحسّر آمیز به خویش در مصرع نخست  و اغراقی زیبا و شدید درمصرع دوم  ، در صدد بیان این مطلب است که :
      در وادی عشق که حتی منزل { که در نگاه عادی ما  انتظار می رود مستقر و ساکن و ثابت باشد } ، از شوق دیدار محبوب به راه افتاده است ، بسیار ناگوار و حسرت زاست که من به سبب افسون دل  بی مدعا  هیچ گونه شور و حرارت و تکاپوئی نداشته ، زمینگیر باشم .
      و الله العالم

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۴۰۷۷ در تاریخ چهارشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۳ ۰۱:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0