سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        یوسف مطلب { شرحی بر غزلی از بیدل - قسمت نهم}
        ارسال شده توسط

        ابراهیم حاج محمدی

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۷:۴۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۳۰ | نظرات : ۵

         
        به کنعان هوس گردی ندارد یوسف مطلب
        مگـردرخود فرو رفتن کند ایجاد چاه آنجا
        تلمیح و اسطوره  
        کاربرد اسطوره‏ یکى دیگر از شگردهاى نو در خیال شاعران است  که دیوان بیدل نیز از آن بی نصیب نیست . در ورای اشارات و تلمیحات پشتوانه عظیمی از اندیشه و ادراک هر قومی نهفته است ، که در طول سالیان دراز شکل گرفته است و چکیده آن اندیشه ها در قالب تلمیحات مورد استفاده شاعران قرار می گیرد . میرزا عبد القادر بیدل دهلوی در این بیت  اشاره ای زیبا به ماجرای حضرت یعقوب و یوسف علی نبیّنا و آله و علیهما الصّلاة والسّلام دارد .
        وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ  قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلاَلِكَ الْقَدِيِم  فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ؟ { یوسف / 94 تا 96 }
        هنگامي كه كاروان «از سرزمين مصر» جدا شد، پدرشان [= يعقوب‏] گفت‏: من بوي يوسف را احساس مي‏كنم‏، اگر مرا به ناداني و كم عقلي نسبت ندهيد . گفتند: به خدا تو در همان گمراهي سابقت  هستي‏ . امّا هنگامي كه بشارت دهنده فرا رسيد، آن  «پيراهن‏» را بر صورت او افكند؛ ناگهان بينا  شد؛ گفت‏: آيا به شما نگفتم من ازخدا چيزهايي مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد؟
        «گرد»در تداعی بیدل :
        در قدیم الأیام که مسافرتها بیشتر به صورت جمعی و کاروانی و باصطلاح قافله ای و با مرکب اسب و قاطر و استر و شتر صورت می گرفته است بموجب آنکه  مسیر عبور کاروانها خاکی بوده است چشم براهان و منتظران قدوم مسافران وقتی از دور،  گــَــرد حرکت قافله وکاروانی را می دیدند به علامت اینکه مسافرانشان در حال بازگشت هستند خوشحال می شدند . بیدل نیز گرد را با تداعی معنای علامت و نشان ودلیل و  سراغ ، در دیوان خود بکار گرفته است :
        دلیل بی‌نشـــــان در ملک پیــدایی نمی‌باشد
        سراغ ماکن ازگردی کزین صحرا نشد پیدا
        و :
        نه‌ گلشن را زما رنگی نه صحرا را زما گردی
        به هرجـــا می‌برد شوق تو بی‌ما می‌برد ما را
        و :
        رنگ ‌ما از خاکساری برنمی‌دارد شکست
        چون علم‌ ،‌ گــردی ز میدان ظفر داریم ما
        و :
        تیره‌ بختـــــان را ز نادانی به چشم کم مبین
        صبح با آن روشنی‌ گردی‌ست از دامان شب
        یا :
        به جای ناله می‌خــیزد غبار خاکســـــارانت
        صدا گردی‌ ست یکسر ساغر نقش قدمها را
        « کنعان هوس »  و« یوسف مطلب » هر دواضافه ی تشبیهی اند .تقابلِ عشق و هوس چیزشگرفی است ، کنعانِ هوس تو را به یوسفِ مطلب نخواهد رساند ، آنجا که عشق - شیرازه ی ماجرا - در کار نیست . چرا که هوس آدمی را در خود فرو نمی برد . عشق است که با انقطاع از غیر آدمی را به اعماق وجود خویش فرو می برد . و حضرت بیدل درمصرع نخست می گوید که سراغی از یوسف مطلب و مراد و خواسته و مقصود خویش درکنعان هوس نمی توان گرفت  و نشانه و علامتی در کنعان هوس از یوسف مراد و مقصود نیست .بعبارت دیگر : با هوی و هوس نمی توان به مراد  و مقصود دست یافت .
        در خود فرو رفتن :
        در کنعان هوس نه دیده ، دیده ی یعقوب است ونه بویی که به مشام می رسد ، بوی یوسف ، سراغ یوسف را باید در همان چاهی گرفت که  در کنعان عشق است . همانگونه که چاه یوسف را درآغوش خود گرفت می توان با فرو رفتن در خود ، چاهی  ایجاد کرد که یوسف مراد را درخویش حاضر داشته باشد :
        مغتــــــنم‌ گیـــــریــد دامـــــان دل آگاه را
        محرمان لبریزیوسـف دیده‌اند این چاه را
        یا :
        دیدهٔ یعقوب و بوی یوسف اینجا حاضر است
        در وصــــــــال هجر مجبوریم کنعان است دل
        غفلت گردابی است که آدمی را به خود مشغول داشته و از سر منزل مقصود دور می کند .
        دوستان مـــعذور کز سر منزل وضــع شعور
        بس که دورم یاد خــــود هم گاه ‌گاهی می‌کنم
        اینقدر هم مشرب گرداب غفلـــــت داشته‌ست
        در محیط از جیب خویش ایجاد چاهی می‌کنم
        ابوالمعانی درخود فرو رفتن و تفکر را بها داده وانسان را به آن توصیه میکند . زیراهمانطوریکه  یوسف را که مطلب بود برادران به چاه افگندند تونیز میتوانی مقصود خویشتن را از چاۀ گریبان که کنایه از تعمُق وتفکر است بدست آوری . لهذا منظور از درخود فرو رفتن چیزی جز به خود آمدن و رهیدن از گرداب غفلت نیست .  
        سراغ یوسف مطلب درین بیابان نیست
        مگر ز چاک ‌گریـــبان نظر به چاه ‌کنید
        یا :
        هرنفس کز جیب دل گل می کند پیغام اوست
        این رسن عمریست یوسف می کشداز چاۀ ما
        هرنفسی که از گریبان وجیب قلب من به ظهورمی رسد و گل می کند پیغام وخبردوست رابا خود دارد و دل صوفی وعاشق نقد جان باخته همیشه در ذکر الهی مشغول است و یک دمی نیست که از یاد وذکر خداغافل گردد وباید گفت که این حالت زمانی برای عارف دست میدهد که روزگار درازی را به ریاضت ومجاهده سپری کرده باشد و ابوالمعانی نیز بعد از مدتی به این مرحله رسیده است  با رسن نفس از چاه دل،یوسف مقصد را که همان ذکر  خدایتعالی می باشد کشیده و به آن سیراب می گردد  .                                                                                             
        کم زیوسف نیستــــی ای قــــــدردان عافیت
        چاه و زندان مغتنم گیر از صف اخوان برآ  
        یا :
        فتح بابی آخر از چاک دلم‌ گل‌کردنی‌ست
        سایهٔ چشم سفیدی هست بر کنعان صبح
        در مصرع دوم این بیت حضرت بیدل به زیبائی خاصی « خود یابی » را عین « خدا یابی » تلقی می کند . همان چیزی که قرآن کریم در آیه ی ذر به نیکوترین وجهی  بیان کرده است :
        وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى... { أعراف / 172}
        در این آیه بیان شده است که خدای متعال ذریّه ی بنی آدم را بر خودشان شاهد گرفت { گفت به خودتان بنگرید } وقتی به خودشان نگریستند ، پرسید مگر من پروردگار شما نیستم ؟ پاسخ دادند : چرا هستی !!!
        معنی بیت :
        با توضیحاتی که دادیم روشن می شود که حضرت بیدل در این بیت در صدد بیان این مطلب است که :دست یابی به مقصود و رسیدن به مراد و خواسته چیزی نیست که با هوی و هوس میسر گردد - گرداب غفلت گردی از یوسف مراد در کنعان هوس بر جای نمی گذارد -  بلکه باید با فرو رفتن در خویش و تفکر و تأمل و رهائی ازغفلت در درون خویش چاهی بسازیم که یوسف مراد و مقصود ما را در خویش دارد .
        والله العالم .

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۹۵۴ در تاریخ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳ ۱۷:۴۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0