سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        حَفِظتَ شَیئاً وَ غَابت عَنکَ أشیـَاءُ
        ارسال شده توسط

        ابراهیم حاج محمدی

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲ ۰۶:۵۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۴۷ | نظرات : ۸۱

        حَفِظتَ شَیئاً وَ غَابت عَنکَ أشیـَاءُ

        آورده اند که ابونواس در شراب خواری افراط می کرد. روزی نظّام، فیلسوف و معتزلی معروف و استاد جاحظ که ادیب توانایی هم بود، به ابونواس توصیه کرد که دست از شراب بردارد. ابونواس در پاسخ نظّام، قصیده ای در مدح شراب و ذمّ فلسفه سرود، که به ویژه این بیت آن مشهور است:

        فَقُــل لِمَن یَدَّعِــی فِی العِلمِ فَلسَـفَهً

        حَفِظـــتَ شَیئـــاً وَ غَابت عَنکَ أشیـَاءُ

        یعنی: به کسی که ادّعای دانایی در علم و فلسفه می کند بگو که چیزی مختصر حفظ  کرده ای در حالی که چیزهای فراوانی از تو پنهان مانده است !!!

        در ضمن مباحثی که پس از درج قصیده ی چاوزیه و منظومه ی { موشت افتد گر در انبان بیشتر } و نیز غزل{ ذوردیفین ذوالقوافی } اینجانب در این سایت پیش آمد و سؤالات و إن قُلت های مصرَّحی که از جانب دوستان عزیز محمد رضا نظری و ید الله عوضپور و میثم دانایی و دیگرعزیزان پیرامون تکرار قافیه مطرح گردید تذکار چند نکته را خالی از فایده نمی بینم :

        1-   درصورتی که شعر مردّف باشد بخشی ازیک کلمه ی بسیط که هیچ معنایی نمی تواند دربرداشته باشد میتواند به صورت قافیه خود نمایی کند و بخش دیگر آن که آن هم نمی تواند هیچ معنایی در بر داشته باشد به صورت ردیف ظاهر گردد. مثال : حافظ در غزل پنجم خود طبق دیوان دکتر خانلری کلمات ذیل را به صورت قافیه و ردیف در شعر خود به کار گرفته «آشکارا» و «یارا»  که کلمات قافیه و ردیف اصلی خدا را،آشنا را،بینوا را،گدا را… میباشد و مشاهده میگردد که بخش «آشکا» ازکلمه ی بسیط « آشکارا »  وبخش «یا» ازکلمه ی مرکب «یارا» درحکم قافیه محسوب شده اند که برای هیچ کدام از آن ها معنایی متصور نیست  و هم چنین بخش بعدی کلمه ی« آشکارا»  یعنی دوحرف (راوالف) و بخش بعدی کلمه مرکب «یارا» یعنی  «راء و الف»  که حرف « راء » جزئی از بخش اصلی کلمه ی یار و « الف » آن الف نداء است  به عنوان ردیفهای غزل مزبور محسوب گردیده اند که آن دو هم هیچ معنایی دربر ندارند . جالب اینکه این امر تنها در دو کلمه ی { آشکارا } و{ یارا } اتفاق نیفتاده است بلکه در کلمات { العذارا } ، { مدارا } و { السّکارا } و { خارا } و { دارا }  ..... نیز همین امر مشهود است غزل را بنگرید :

        دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

        دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

        کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

        باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

        ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

        نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

        در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

        هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

        ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

        روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

        آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

        با دوستان مروت با دشمنان مدارا

        در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

        گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

        آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند

        اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

        هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

        کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

        سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

        دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

        آیینه سکندر جام می است بنگر

        تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

        خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

        ساقی بده بشارت رندان پارسا را

        حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

        ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

         آنچه در غزل ذوردیفین ذوالقوافی { که مورد انتقاد دوستان عزیز عوضپور و محمد رضا نظری ، اتفاق افتاده بود از این قبیل بود !!!

         2- هیچ انسان سلیم العقلی نمی تواند ادّعا کند که خواجه شمس الدین محمّد حافظ شیرازی قواعد قافیه را نمی دانسته است . هر کس چنین ادعایی کند به قول حافظ مگسی است که طمع جولاندهی در عرصه ی سیمرغ را در سر می پروارند . حافظ در غزل جدی عرفانی خود چه کرده است ؟

        به آب روشن می عارفی طهارت کرد

        علی الصباح که میخانه را زیارت کرد

        همین که ساغر زرین خور نهان گردید

        هلال عید به دور قدح اشارت کرد

        خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد

        به آب دیده و خون جگر طهارت کرد

        امام خواجه که بودش سر نماز دراز

        به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد

        دلم ز حلقه زلفش به جان خرید آشوب

        چه سود دید ندانم که این تجارت کرد

        اگر امام جماعت طلب کند امروز

        خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد

        می بینید که در این غزل جدّی عرفانی  که مجموعا از شش بیت تجاوز نمی کند کلمه ی « طهارت » سه بار تکرار شده است و در هرسه حالت به یک معنا و یک موقعیت اعرابی است . و کیست که بگوید حافظ  اگر مبتدی نمی بود چنین نمی کرد !!! آنگاه چگونه انتظار داریم در قصیده ای بالغ بر بیست و پنچ بیت آن هم طنز و نه جِدّ که شاعر با رندی تمام ، قافیه را عنصر طنزیت اثر قرار داده است  به نحوی که برخی را در تشخیص ردیف و قافیه به سرگیجه  و دُوار مبتلا ساخته است ، بر شاعر خورده گرفت  و گفت : قواعد قافیه را حتی یکبار نخوانده ای ؟

        3- مولانا جلال الدین محمّد بلخی رومی  یکی از  فاتحان بلندترین قلل ادبیات عرفانی ماست . ببینید در غزل جّدی و زیبای ذیل چه کرده است ؟ و چند بار شناسه ی جمع مؤنث را به عنوان قافیه تکرار کرده است !!! آیا او بر عیوب و قواعد قافیه  ، وقوف و آگاهی نداشته است ؟

        چون نداري تاب دانش چشم بگشا در صفات

        چون نبيني بي جهت را نور او بين در جهات

        حوريان بين نوريان بين زير اين ازرق تتق

        مسلمات مؤمنات قانتات تائبات

        هر يکي با نازباز و هر يکي عاشق نواز

        هر يکي شمع طراز و هر يکي صبح نجات

        هر يکي بسته دهان و موشکاف اندر بيان

        هر يکي شکرستان و هر يکي کان نبات

        جان کهنه مي فشان و جان تازه مي ستان

        در فقيري مي خرام و مي ستان ز ايشان زکات

        شير جان زين مريمان خور چونک زاده ثايني

        تا چو عيسي فارغ آيي از بنين و از بنات

        روز و شب را چون دو مجنون درکشان در سلسله

        اي که هر روزت چو عيد و هر شبت قدر و برات

        چونک شه بنمود رخ را اسب شد همراه پيل

        عقل مسکين گشت مات و جان ميان برد و مات

        عاشقان را وقت شورش ابله و شپشپ مبين

        کوه جودي عاجز آيد پيش ايشان در ثبات

        جان جمله پيشه ها عشقست اما آنک او

        تره زار دل نبيند درفتد در ترهات

        من خمش کردم چو ديدم خوشتر از خود ناطقي

        پيش او ميرم بگويم اقتلوني يا ثقات

        شمس تبريزي چو بگشايد دهان چون شکر

        از طرب در جنبش آيد هم رميم و هم رفات

        رو خمش کن قول کم گو بعد از اين فعال باش

        چند گويي فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

        حالا آیا باید عزا بگیریم که چرا یک شاعر در منظومه ای آن هم طنز و بالغ بر صد بیت ، شناسه ی جمع را به عنوان قافیه تکرار کرده است ؟

         4- در پایان باستحضار عزیزان می رسانم که هیچ بزرگواری در لیست سیاه اینجانب نیست همه ی دوستان عزیز بر همه ی آثار اینجانب می توانند نظر بدهند و نقد بنویسند و پاسخ بشنوند و این امر حد اقل ثمره ای که دارد توفیق و رغبت به مطالعه ی بیشتر و پویائی اذهان خواهد بود . لیکن بایستی به این نکته توجه داشت که اگر منِ نوعی ذیل مثنوی فاخر و شیوا و رسا و بلیغ و محکم  و استوار و بی عیب و نقص دوستی دیگر بنویسم که تعداد هجاها و سیلاب های فلان مصرع با تعداد  هجاها و سیلاب های فلان مصرع برابر نیست و در نتیجه لغزش وزنی دارد !!! جز اینکه مبتدی بودن خودم را به اثیات برسانم هنر دیگری از من به منصه ی ظهور و بروز نرسیده است !!!


        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۴۸۴ در تاریخ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲ ۰۶:۵۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0