1--چیزی نگو سکوت کن مثل همیشه.... سکوتت فریادمیزند::یادگارفراموش شده ی ایام جوانی وخامی.... نمی خواهمت ...برو......ومن چه غافلم که زبان سکوتت را باور نمیکنم.....
2)یک شب سردزمستانی و یک اجاق گرم بوی سیب تازه دیگر نیا به جسمت نیازی ندارم
خیالت محشر میکند اینجا....
3)عشقت را به پای چوبه ی اعدام بردم به جرم قتل دلم...یادچشمانت شفاعت کرد گذشتم از خونش
4)دیگرتورادوست ندارم...عاشق خیالت شده ام... وفادارترست..انگار
5)میان خاطرات رنگ ورورفته ی قدیمی ام از تو نفتالین میگذارم...سراغشان نمی آیی میترسم موریانه ی زمان آن را بجود.....
6)خدایا درفهم خودت شک ندارم جسارت نباشداما تلفظ صحیح مخارج حروف را به فرشتگانت بیاموز....از آنان خواستم به تو بگویند (درکم کن) اماتو ( ترکم کردی)...میدانم خواهشم را غلط تلفظ کرده اند قاصدان آسمانی ات......
7)امروز دوبار سربربالین خاطراتت گذاشتم::یکبار پرازهوس و دیگربار پر از غم...اماهربار تنهابودم...بی تو ....مثل همیشه..
8)خدایامرادورنکن از خودت..من در زمین هجران کشیده ام....عشق را بی حرمت دیده ام....درآسمان مبتلایم نکن به هجران خودت.....عشق بی حرمت زمینی ام رابخر...من دیگر طاقت هجران ندارم...نه زمینی نه آسمانی