سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        دو داستان از کریم خان.1-شجاعت2-سخاوت
        ارسال شده توسط

        بیژن آریایی(آریا)

        در تاریخ : پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۲ ۰۰:۲۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۳۵ | نظرات : ۱۷

        وقتی کریم خان زند از آزاد خان افغانی شکست خورد زنان وعیالات خود را جلو انداخته ودر حالت جنگ و گریز عقب نشینی می کرد . در آن حال مردکی افغانی به آواز بلند به ایشان سخنان بد
        و نا پسند می گفت که اگر مردی به ایست و با من مبارزه کن.کریم خان همراهان خود را پشت سنگری پناه داد و چون شیری خشمگین با شمشیری آخته بر مرد افغانی تاخت و چنان ضربتی  به او زد که دو نیم شد نیمی بر زین ونیمی دیگر بر زمین.او شمشیرش را بوسید وبه زبان لری گفت ((تو ابری "بختم نی بره)). بعدها فتح علی خان صبا این مضمون را استادانه به شعر گفت وبرای خان خواند و انعام گرفت. همی رفت و می گفت غژمان به تیغ             تو بری و بختم نبرد دریغ                                             سه کریم روزی کریم خان در باغی که برای او می ساختند"بر سنگی نشسته و قلیان می کشید و کارکنان آنجا را می نگریست.ناگاه یکی از کارگران را دید که سر به آسمان کرد وبا خدا چیزی در زیر لب گفت و سر را به زیر انداخت وبه کار خویش مشغول شد.وکیل وی را صدا کرد و به او گفت:رو به آسمان کردی چه گفتی؟گفت با خدا در گفتگو بودم.به او  گفتم:خدایا تو  یک کریمی و هر چه هست از توست"این نیز یک کریم هست و قلیانی که دانه های گران بها در اوست در دست گرفته و می کشد ومن هم یک کریم که از بامداد تا کنون آرزوی قلیان گلی را دارم که دسترسی به آن ندارم. ایشان همان قلیان را به او بخشیدو به او گفت : بهای این سی هزار تومان است مبادا تو را فریب داده و به بهای اندک از تو بربایند.پس از چندی یکی از بزرگان شیراز قلیان را به بهایی که گفته شد خریده و به وکیل پیشکش کرد ومرد خاک کش از توانگران شد. http://sardarariobarzan.blogfa.com/post-27.aspx

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۱۵۹ در تاریخ پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۲ ۰۰:۲۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3