اگر چشم را باز کند و خوب بنگرد راهنمایانی در مسیر او وجود دارند که او می تواند از آنها کمک بگیرد . ولی نداشتن علم کافی ، آشنا نبودن با مسیرهای بیابان ،خطر گرگ های به کمین نشسته ، خارهای بیابان و دیگر مشکلات از یک طرف ، زخم زبان بعضی مسافران به اصطلاح دانا نیز از طرف دیگر سرعت مرد را برای رسیدن کاهش می دهند و در مسیر حرکت او سنگ می انداختند .
شاید باید راه خود را تغییر دهد ، اگرچه ممکن است مسیر جدید خطرات بیشتری داشته باشد اما هر طور شده باید خود را از دست این همسفران نزدیک و به ظاهر خیرخواه دور کند ، طوری که متوجه کارهای وی نشوند و از او بی خبر باشند .
هنوز مشخص نیست چه میخواهد بکند با این همه مشکل و راه دشوار. این روز، روز تصمیم گیری برای تعیین مسیر و انتخاب روش حرکت و برنامه ریزی دیقیق است .
شاید اگر مسافر آن یار مهربان را در این سفر کنار خود داشت دیگر هیچ سختی او را وادار به تغییر روش نمی کرد و تحمل سختی ها برایش آسان تر بود .
اما باید با واقعیت ها رو به رو شد و اگرها و ای کاش ها و شایدها را کنار بگذارد و اکنون باید با همه تنهایی اش بدون اندکی لغزش و سستی به راه خود ادامه دهد .
این روزهای واپسین است که مرد در حال تصمیم گیری است و چند روزی تا مشخص شدن وضعیتش باقی نمانده است.
معلوم نیست چه خواهد شد...
فقط می توان حدس زد که این بار به راحتی تسلیم سختی ها نخواهد شد و می خواهد نه تنها از فرصت باقیمانده استفاده کند بلکه فرصت های از دست رفته را تا حدودی جبران کند .
از زمانی که مسافر از خواب غفلت بیدار شده است هنوز موفق به " تولد دوباره " نشده است
اما تا لحظاتی دیگر برای آخرین بار می خواهد با خطرات مقابله کند و آمادگی مواجه شدن با هر گونه سختی را داشته باشد و سرعت خود را بیشتر کند .
حال آن لحظه فرا سیده است ...
اولین تصمیم او تغییر مسیر است ، مسیری که از خیلی از دیگر مسافران جدا خواهد شد ، مسیری که در آن خیلی از فکر های بیهوده را رها خواهد کرد ، مسیری که پستی و بلندی زیادی دارد اما خارهای آن کمتر است ، مسیری که حیوانات خطرناک زیادی دارد ، اما دیگر از آن گرگ های سیاه خبری نیست !
وسایل زیادی هست که همراه آوردن آنها جز سنگینی فایده ای برای او ندارند .
تصیمی گرفته که خیلی از وسایل بی ارزش یا کم ارزش را در آن ایستگاه قبلی جا بگذارد ، و برای ادامه راه از یک کوله پشتی استفاده کند و مقداری از وسایل ضروری را همراه خود داشته باشد .
مقداری خوراکی که هر شب برای تجدید نیرو مقداری از آن ها بخورد ، یک چاقو برای دفاع از خود در برابر حیوانات و مقداری وسیله دیگر. اما هنوز این کوله پشتی جای خالی دارد و در ادامه راه وسایل مورد نیاز را برای سفر را باید تهیه کرد و درون کوله پشتی گذاشت .
ممکن است مشکلات جدیدی برای مسافر پیش بیاید ، با این حال او می خواهد تا مدت طولانی با جدایی از آن مسافران نزدیک تنهایی به مسیرش ادامه بدهد .البته امیدوار است به یافتن مسافری که سالها انتظارش را داشت.
این آخرین فرصت اوست....
اگر این بار هم به هر دلیلی موفق نشود ، دیگر توانی برای رسیدن ندارد و شاید دیگر انگیزه ای برای تلاش نداشته باشد .
باید دید آیا واقعا می تواند شروعی دوبار ه داشته باشد ؟ شروعی متفاوت ، شروعی با انگیزه ،شروعی با قدرت.
مسیری که میخواهد برود ، مسیری کم رفت و آمدی است و مسافر نمی داند این مسیر دقیقا به کجا می رسد ، اگر در این مسیر جدید بعد از مدت ها بفهمد که راه را اشتباه رفته است یا این راه مناسب وضعیت او نبوده است بعید است دیگر بتواند به حرکت ادامه دهد ، شاید هم فرصتی برای ادامه دادن نداشته باشد .
آینده ای نا معلوم و غیر قابل پیش بینی در انتظار مسافر است . نه تنها او ، بلکه هیچ مسافری آینده مشخصی ندارد و برای بیرون شدن از بیابان و رسیدن به باغ زیبایی ها باید تا لحظه آخر هوشیار باشد و در مقابل سختی ها مقاوم باشد .
پایان بخش سوم
ادامه دارد...