جمعه ۵ ارديبهشت
دایره
ارسال شده توسط مهرداد (روحی)چیتگر در تاریخ : دیروز
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳ | نظرات : ۰
|
|
گوشه ی پرده را کنار زد .هنوز برف می بارید.منصور دست کاوه را گرفته بود.با هر قدمی که بر می داشتند رد سرخ خون پشت سرشان رو برف جا می ماند.نزدیک ماشین که رسیدند افسانه از آنها جلو زد و در ماشین را باز کرد.
پرده را انداخت .اینقدر بی رمق بود که صدای دور شدن ماشین آنها را نشنید .همه چیز بهم ریخته بود.حتی لاله عباسی های یادگار مادر هم شکسته بود.در آپارتمان نیمه باز بود.به زحمت پاکت سیگار را از روی میز عسلی برداشت و سیگاری آتش زد.کمی آنطرف تر جسد بی جان نرگس پشت به ابی افتاده بود و موهای طلایی رنگش غرق خون بود. شاید آن لحظه که سیگاری آتش کرد،به این فکر رسیده بود که ممکن است هنوز زنده باشد.شاید هم نه!کسی چه می داند؟!
مبل ها را تکیه گاه کرد و تلوتلو خوران به طرف نرگس رفت.شاید می خواست برای آخرین بار موهاش را نوازش کند و آخرین بوسه اش را بر پیشانی اش بزند.هرجا را که میگرفت،پشت سرش، رد خونی انگشتانش و دود سیگارجا می ماند. رنگش زرد زرد شده بود. مثل جنازه ای که از قبر بیرون کشیده باشند.به ستون وسط پذیرایی تکیه داد دیگر توانی برای رفتن نداشت.از قوطی کوچک استوانه ای شکل که در مشت اش بود کپسول سفید رنگی درآورد و روی زبانش گذاشت.همانطور که به ستون تکیه داده بود آرام روی زمین نشست.
تق!
چند لرزه ی کوچک بدنش را تکان داد و بعد آرام شد.خون کف آلودی از گوشه ی دهانش بیرون زد.چشمانش به جسد نرگس دوخته شده بود.سیگار گوشه ی لبش هنوز دود می کرد.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :

|

|

|

|

|
این پست با شماره ۱۵۵۸۱ در تاریخ دیروز در سایت شعر ناب ثبت گردید