چهارشنبه ۲۰ فروردين
مردادتلخ
ارسال شده توسط قلم صاف در تاریخ : ۲ روز پیش
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۱ | نظرات : ۲
|
|
نمیدانم در این تجمع افکارسنگین درونم مجرم هستم یا شاکی/
کدام حق من است/
آنقدر بیمارو حیران گشتم که در کوره راهها هم بدنبالت بودم وامید داشتم که پیدایت میکنم در پس هر کوچه پس کوچه ای در بیابان وکویرو ساحل ودریاها در جاده های بی مرز و بی حاشیه در جنگلها و شهرها اسیری یاغی بودم که به دنبالت میگشتم چون باور نداشتم که مردادماه تولدم مراترک کنی آه چقدر گریه میکردم و پشت در بسته خانه مان به در میزدم چقدر فریاد میکشیدم ونامت راصدامیزدم اما نه تو بودی نه صدایت چقدر خسته بودم در این جاده های بی امید و بیکسی پریشان حال وبیمار تو را میطلبیدم و فقط جواب سوال هایم را میخواستم مثال عقابی شده بودم که بالهایش را چیده اند و او مرتب بال میزند اما پرواز نمیکند و هر بار میشکند میمیرد چون دنیایش آن بالاست و او دنیایش را گم کرده منهم بال میزدم اما پروازی نبود اسیر جاده شدم بیمارشدم قرص های لعنتی شروع شد ومن دیگر نیامدم وهنوز نیامدم و این نبودنها اسارته نه عشق
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :

|

|

|

|

|
این پست با شماره ۱۵۵۵۰ در تاریخ ۲ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودتان