ای همسر و همدم بیهمتای من
لیلا جان، سلام! هر روز و هر شب که میگذرد، فکر و یاد تو در تمام لحظاتم جاری است. نمیدانم چگونه این دلتنگی بیپایان را برایت شرح دهم، اما میدانم که هر لحظه بدون تو، مانند شب بیستارهایست که در انتظارت میگذرد.
زندگی بدون تو، بیرنگ و خالی است. هر لحظه که به تو فکر میکنم، صدای خندههایت در گوشم طنینانداز میشود و نگاهت تمامی افکارم را پر میکند. بیتو، روزهایم سخت و شبهایم بیپایان میشوند.
امشب در سکوت شب، وقتی به تو فکر میکنم، تمامی آن لحظات شیرین و خاطرات زیبایی که با هم گذراندیم، در ذهنم زنده میشوند. دلم میخواهد که این نامه بتواند احساساتم را به خوبی برایت بازگو کند. شاید هیچ کلمهای نتواند به اندازه کافی عمق عشق و دلتنگیام را برایت بیان کند.
لیلا جان، هر لحظه دوری از تو، مانند زخم عمیقی در قلبم است که هیچ گاه التیام نمییابد. کاش میتوانستم در کنارت باشم و لحظات زیبایی را با هم بگذرانیم. بدان که هر جا باشم و هر کاری که انجام دهم، همواره به تو فکر میکنم و دلتنگ تو هستم.
از زمانی که با هم آشنا شدیم تا به امروز، هر لحظهای که در کنار تو بودهام، برایم به یاد ماندنی و پر از عشق بوده است. تو نه تنها همسر من، بلکه همراه و همدمی بینظیر هستی که زندگیام را پر از شادی و معنا کردهای. هر بار که به تو فکر میکنم، گویی همه چیز در زندگیام رنگی تازه به خود میگیرد.
تو همان کسی هستی که با حضورت، تمامی دردها و مشکلات زندگیام را به فراموشی میسپاری. هر لحظهای که با تو سپری میکنم، گویی در دنیایی رویایی و بینهایت خوشبختی زندگی میکنم. عشق تو برای من مانند نسیمی دلپذیر است که همه چیز را تازه و شاداب میکند.
این نامه را نوشتم تا بدانی که همیشه در فکر و دلم هستی. هرگاه که به تو فکر میکنم، زندگیام رنگی تازه میگیرد و روزهایم از حضورت معطر میشود.
با عشقی بیپایان و دلی تپنده از دلتنگی
قدح
دلنوشته ای دلنشین و زیباست
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است