سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 21 فروردين 1404
  • شهادت امير سپهبد علي صياد شيرازي، 1378 هـ ش
  • تأسيس بنياد مسكن انقلاب اسلامي و افتتاح حساب شمارة 100 به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ‌.ش
12 شوال 1446
    Thursday 10 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

      پنجشنبه ۲۱ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      داستان زندگی من - قسمت سوم
      ارسال شده توسط

      حامی تنها

      در تاریخ : جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۱ ۰۰:۱۸
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۹۳ | نظرات : ۶

       


      اشک ، چشمهایم را می بوسید . حواسش نبود شانه هایم دارند خودنمایی میکنند . سرش را برگرداند . دیگر اشک ِ خفته در سکوت و تنهایی نبود . باید این بغض به فریاد می رسید .
      -
      حامی ؟ عزیز دلم ؟ چکار میکنی ؟
      واژه ها عروس لبهایش می شدند . هر ثانیه زیباتر و دل نشین تر . نزدیک آمد . دستانش گونه هایم را بوسیدند .
      +
      خوبم . چیزیم نیست
      نزدیک  و نزدیک تر شد . آنقدر که دیگر گرمی نفس هایش  هم قابل لمس بود . آری . غرق شدم میان بازوانش . در آسمانی که هر روز و هر شب در حسرتش می سوختم .
      -
      چقدر دلم می خواست بغلت کنم . چقدر دلم میخواست این روز رو تجربه کنم
      می خواستم چیزی بگویم اما ترجیح دادم سکوت اختیار کنم . دلم میخواست همه ی این سالهای انتظار را سخن بگوید . صدایش آرام جان ِ من بود .
      -
      اتفاقات قابل پیش بینی نیستن حامی . گاهی مسائلی پیش میاد تو زندگی که مسیرت رو عوض میکنه . راهت رو عوض میکنه . باعث میشه از هدفی که داری خیلی فاصله بگیری . مشکلاتی که بیان کردنش جز عذاب دوباره چیزی به ارمغان نمیاره . فقط بهت بگم با زجر به خواستگاریت جواب منفی دادم
      + اشکالی نداره . من آرزوم خوشبختی تو بوده و هست . حالا با هرکی و هر کجا که می خواد باشه
      دروغی بیش نبود اینکه هرجا و با هر کسی ....او را تنها برای دل ِ  خویش می پرستیدم .
      -
      می شناسمت حامی . می شناسمت . توضیح نده . اون روز رو هیچ وقت از یاد نمی برم . یادته ؟ غم شعرات دلم رو لرزوند . هرچه بیشتر سعی میکردم بفهمم ِ ت بیشتر بهت دل می بستم . تا اونجا که گاهی خودم رو جای مخاطبت میذاشتم تا بتونم غم ِ توی چشمات رو رصد کنم . هرچه بیشتر میگذشت عمق ِ نگاهت رو بیشتر درک میکردم . سعی کردم برا نزدیک شدن بهت مثل خودت بنویسم . نمی شد ، ولی به امتحانش می ارزید . شروع کردم . پای نوشته هات نوشتم . اما نتونستم ظاهرم رو نگه دارم . اون روز یادته ؟ یادته چی گفتی ؟ یادته چکار کردی ؟ تازه اونجا فهمیدم وقتی میگن دل به دل راه داره یعنی چی . برای اولین بار آغوشم رو باز کردم برای مردی که همه ی دلم رو از قبل بهش امانت داده بودم . بی چشمداشت . پرده ها که کنار رفتند روزهای آفتابی هم به شب ِ گرفته و آسمان ِ همیشه ابری ما سلام دادن و شیفتگی هامون عیان شدن . هر شب ، شب یلدا بود برای من و تو . محفلمون رو حافظ گرم میکرد و مولانا . میگسار نبودیم اما چه شبها که بوسه ای از راه دور هم مست ِ مون می کرد.
      به اینجا که رسید . نگاهش در افق گم شد . شانه هایم را فشرد . انگار غمی بر دلش سایه افکنده باشد ، میهمان حسرت شد و من خیره به چشمانش به انتظار ِ باقی ِ ماجرا همچون همیشه سکوت کردم .



      و این داستان ادامه دارد


      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۲۵۲ در تاریخ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۱ ۰۰:۱۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1